⬆
برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.
< مترجم
حواس
/havAss/
مترادف حواس
: قوای مدرکه، حس ها، ذهن، توجه، دقت، تمرکز
برابر پارسی
: یاد ها، ویر، سُهش
جدول کلمات
حواس پرت
گیج
از حواس پنج گانه
لامسه
پریشان حواس
گیج
از حواس
شنوایی
پیشنهاد کاربران
ستاره
جمع حس
یکی از توانایی های انسان که با کمک آن چیز ها را در می یابد
سیدحسین اخوان بهابادی
در گویش شهرستان بهاباد فعل مرکب حواس فهمیدن به معناي دقت کردن، توجه کردن و تمرکز کردن است. مثال، بذار(بگذار) حواس، بفهمم.
فاطمه
حواس به معنی حس است
حواس= حس
محدثه
حواس: حس، احساس
معنی یا پیشنهاد شما
واژه
نام شما
رایانامه
معنی یا پیشنهاد شما
نام نویسی
|
ورود