پپ مثل پلیکانپ نپ ی ر ا دپئتپئرپئسپئنجکپئور ونئمپئوراپئیپئی پئشیپئیز کاپئیسپاپا ابزارپا از پا برنداشتنپا از پیش دررفتن کسی راپا از پیش دررفتهپا از جائی کشیدنپا از خجلت برنگرفتنپا از سر نشناختنپا از سر کردنپا از گلیم بیرو ن بردنپا از گلیم خویشتن درازتر کردنپا افتادنپا افتادن برای کسیپا انداختنپا انداختن برای کسیپا اندازه ی گلیم دراز کردنپا باریکپا بجائی نگذاشتنپا بدپا برپا بر پا پیچیدنپا بر زمین زدنپا برتر نهادنپا برجا ماندنپا برهنه وسط حرف کسی دویدنپا بریدن از جائیپا بسنگ امدن کسی راپا بند شدنپا به پا شدنپا به پا کردنپا به دامن کردنپا به دو گذاشتنپا به راه سر به راهپا به زاپا به سال گذاشتنپا به عرصه ظهور نهادن