مستقر بودنمستقر دولتمستقر شدنمستقر گشتنمستقر و مستودعمستقلمستقل از دولت مرکزیمستقل بودنمستقل شدنمستقل و توانمندمستقلامستقیممستقیم از کامپتنمستقیم القامهمستقیم بنیتمستقیم به جلومستقیم به عقبمستقیم و بی پیچ و خممستقیمامستگرمستلبمستلذمستلذاتمستلزممستلزم بریدن سر یا قتلمستلزم بودنمستلزم دورمستلهممستمثلمستمرمستمربگیرمستمریمستمری بازنشستگیمستمری بگیرمستمری به سبب نقص عضومستمری روزانهمستمری موش ابتدای معدهمستمری و مقرریمستمسکمستمسکیمستمطرینمستمعمستمع ازادمستمع ازاد بودنمستمع بر سر ذوق اوردمستمع را بر سر ذوق اوردمستمع ملولمستمعانمستمعیمستملح