دم و دویدم و نفست زهادم واپسیندم ودود سینهدم کار گرفتندم کار گرفتن کسی رادم کردگی هوادم کردندم کردن با کسیدم کردن پلاو و جز اندم کردن چایدم کردن هوادم کردهدم کرکی بال سفیددم کسی به دم کسی رسیدندم کسی را توی بشقاب گذاشتندم کسی را دیدندم کسی را گرفتندم کسی رابه بشقاب گذاشتندم کسی فرورفتندم کسی گرفتندم کسی لای تخته گیر کردندم کسی لای تله گیر کردندم کسی نوشیدندم کشیدندم کشیدن چای و پلاو و جز اندم کله پز را گرفتندم کنیدم کوتاهدم کوتولهدم کولدم یاردمادماءدماءکمدماب بهاره چیندماباندماپادمادمدمادم امدن کسیدمادم چیزی روان گشتندمادم رسیدن سپاهیدمادم فرستادندمادم کردندمادم کسی رفتندمادوندماردمار از جان کسی براوردندمار از جایی برامدندمار از جایی براوردن