خود خوردنخود خوشخود خون تودشخود خویشیخود دانیخود درگیریخود درمانیخود دشمنیخود دلسوزیخود دوستیخود دیگرخود را از تک و تا نیانداختنخود را از تک وتا نینداختنخود را با ان می بینیمخود را باختنخود را بر چیزی زدنخود را بستنخود را به اب و اتش زدنخود را به ان راه زدنخود را به جای کسی گذاشتنخود را به جنون زدنخود را به چیزی زدنخود را به خطر انداختنخود را به در و دیوار زدنخود را به دردسر انداختنخود را به دیوانگی زدنخود را به رخ کسی کشیدنخود را به شغال مردگی زدنخود را به مخاطره انداختنخود را به موش مردگی زدنخود را به موش مردگی زدن یا موش مرده بازی دراوردنخود را به ناخوشی زدنخود را به نادانی زدنخود را به نشنیدن زدنخود را به نفهمی زدنخود را به کرگوشی زدنخود را به کسی بستنخود را به کسی منتسب ساختنخود را به کسی منتسب کردنخود را به کسی نسبت دادنخود را به کوچه علی چپ زدنخود را به کوچه ی علی چپ زدنخود را پست و حقیر کردنخود را پست کردنخود را جای دیگران گذاشتنخود را جستنخود را خراب کردنخود را خوار کردنخود را خوردنخود را خیس کردن