جگرسوزجگرگوسفندجگرگوشهجگرلوییجگروجگروزجگرکندیجگریجگنجگنلوجگوارجگوار اروپاییجگینجگین بالاجلجل jolجل الخالقجل انبرجل ای jel a iجل بندجل بندیجل به کولجل پارهجل ته گروجل جل زدنجل جل کردنجل جلالهجل جلاله وعظم شانهجل جلانیجل چهارپاجل خرجل دستگیرجل ذکرهجل معن فی حاجتهجل و پلاسجل و پلاس خود را پهن کردنجل و پلاس کسی را بیرون ریختنجل و علاجل وعلاجلاجلا بردنجلا دادجلا دادنجلا دادن و پرداختنجلا داده استجلا دهندهجلا دهنده کفشجلا دهنده کفش چرمیجلا زدن بهجلا کار