باز تعریفباز تنظیمباز تولیدباز تولید اجتماعیباز جان بخشیدنباز جای فرستادنباز خواندنباز خواننده خط میخیباز خواهم شدباز خوردنباز دادن پشتباز دارنده و مانعباز داشتن دستباز دست اوردنباز دل گرفتهباز راندنباز رسانیدنباز رسدباز رگ سازی تاجیباز رهاندنباز زنده شدنباز زهشباز زهیدنباز زیستنباز زیشباز زییدنباز سپردنباز سریباز سفیدباز شدنباز شدن بختباز شدن به قرار اصلیباز شدن مچباز شدن نیش کسیباز شناختنیباز شکاریباز شکردنباز فروش برقباز فعالباز قلیاباز گرفتباز گرفتنباز گفتنباز گفتی نکردباز گو کردنباز گونهباز گویدباز لایتیرباز ماندن سوراخ بیضی شکلباز مانده هونها