اب دست یزید افتادهاب دستت بذار زمیناب دندان خوردناب دهاناب دهان پرتاب کردناب دهان زنبوراب دهان مردهاب دهان مرده استاب دهن مردهاب دهندهاب دهیاب دوستاب دوغاب دوغ خیاراب دی یونیزاسیون شدهاب دیزی را زیاد کردناب دیزی را زیاده کردناب ذوب شدهاب را اب کشیدناب را از سر بند باید بستاب را باز کردناب را بستناب را به هم گره زدناب را تول کردناب را تیغ کردناب را چپه کن توی قابلمهاب را زیر هفت طبقه ی زمین می بینداب را گاو می کشد ناله را چرخ میکنداب را گل الود می کند ماهی بگیرداب را گل الود کردناب را گل کردناب راندن بر کسیاب راه خودش را باز میکنداب راکداب رخاب رزاناب رسانیاب رفتناب رفتن زیر پوست کسیاب رفتهاب رفته بجوی امدناب رفته بجوی بازنیایداب رفته بجوی نیایداب رفته به جوی باز نمی گردداب رفته به جوی بازامدناب رفته رفته به جو بر نمی گردداب رواب روان و جاریاب روستاییاب روشن داشتن