دیکشنری

امتیاز
امتیاز در دیکشنری
٤٥٠
رتبه
رتبه در دیکشنری
٥,١٧٦
لایک
لایک
٤٦
دیس‌لایک
دیس‌لایک
٥

بپرس

امتیاز
امتیاز در بپرس
٠
رتبه
رتبه در بپرس
٠
لایک
لایک
٠
دیس‌لایک
دیس‌لایک
٠

جدیدترین پیشنهادها

تاریخ
٣ سال پیش
دیدگاه
٦

Expedition: an organized journey with a particular purpose , esp. to find out about a place that is not well known Example: Ra, the expedition's boat ...

تاریخ
٣ سال پیش
دیدگاه
١٢

درمان شدن یا بهبود یافتن یا خوب شدن زخمی مثلا : My broken heart was healed just because you answered یا I have a scar and it really hurts , i need ...

تاریخ
٣ سال پیش
دیدگاه
١٧

blurry: محو ، تار ، نامشخص ( به خاطر تار بودن ) توی یکی از اهنگای Billie eilish مثلا میگه The worlds a little blurry or maybe it’s my eyes یعنی دنیا ...

جدیدترین ترجمه‌ها

تاریخ
٣ سال پیش
متن
My blurry vision makes it hard to drive.
دیدگاه
٦

دید تار من رانندگی را برایم دشوار میکند .

جدیدترین پرسش‌ها

پرسشی موجود نیست.

جدیدترین پاسخ‌ها

پاسخی موجود نیست.