پیشنهاد
٠

تو کلاس سوم بود یا چهارم یه حکایت بود یکی خیلی خرما میخورد تا جایی که یادمه بعد یکی از اماما به یکی از زنا کفت بهش بگو خرما نخوره بعد زنه گفت من نمیت ...

پیشنهاد
٠

یعنی مثلا من میرم یه خرابکاری میکنم بعدا یکی دیکه همون کارو میکنه میگم این کارو انجام نده با این حال که خودم انجام دادم