پیشنهادهای امير (٢٣)
گیزماق، گیزما، گیزیشماق و . . . همان گرم شدن فارسی است، شباهت نوشتاری و تلفظ مشابه نشان دهنده ریشه ترکی کلمه گرماست.
گسترش تبدیل شده کلمه گؤسترمک در ترکی ( نشان دادن ) و گؤرسدماق در ترکی آذربایجانی که ریشه آنها ازکلمه گؤرماق ( دیدن ) درست شده است.
گرفتن. در ترکی کلماتی مانند گیریشماق، گیرره ماق به گیر انداختن. گاها در ترکی میگن گیره سالدیم، یعنی گرفتمش.
قیووریلماک ترکی، ریشه کلمه قبراق است. برای مثال میگن قیووریم قیووریم ساچلار. موهای فر که مثل فنر در حال حرکت هستند.
قنات، در ترکی واژه قول قاناد ( بازو و قاناد به پرها وبازوهای پرنده اطلاق میشود ) اکثرا در کنار هم به کار میرود. باتوجه به شکل قاناد ( پرها و بازوهای ...
درود، درست، دیوار. و. . . کلماتی که ریشه آنها از کلمه ترکی دورماق. صاف ایستادن. مثال . در ترکی d�z ( درست ) durz ایستادن، مثل قیام کردن در عربی، که ر ...
آش ( آچماق ) در لهجه ترکی تبریزی به باز کردن میگویند. گؤر به معنى دیدن. آشگؤر. باز کن ببین. شاید آشکار تغییر یافته از کلمه ترکی آش گؤر باشد
کسمکkəsməkبریدن، کلمه ترکی است. احتمالا ریشه کلمه کسر است
بلورb�l�r واژه ای ترکی است از کلمه بولونمک ( بلوک بلوک شدن ) وقتى سطح آب یخ میبندد ابتدا بلوک بلوک میشود که به بلور گویند
چاره ( راهکار، روش، راه باز کردن چیزی ) کلمه ای ترکی است که از کلمه ، آچماق، مشتق شده و با آچار به معنی کلید تقریبا هم معناست
کلمه ترکی چیرتدانماق. مثال وقتی قطره آب به زمین میخوره تکه تکه و پخش میشه یا به ترکیمیگن چیرتدانماق میکنه. پرتلاماق نمونه کوچک پاتلاماق ( انفجار یا ب ...
دورانdəvəran ارز دیوویرلانماقdivirlamaqترکی شکل گرفته. مثلا داش داغدان دیووریرلاندی. سنگ از کوه به دوران افتاد
دلی در ترکی به نترسیدن و شجاعتی که مثل دیوانگییست. در ترکیه اصطلاح دلی قانلی به جوان شجاع و فعال میگن. کلمه دلیر برگرفته از دلی dəli در زبان ترکی است
در ترکی به انگشت بارماق و به ناخن دیر ناخ گویند، احتمال اینکه ناخن از بخش دوم کلمه دیرناخ ترکی شکل گرفته باشد وجود دارد.
بله از ( بللی ) bəlli ترکی که به معنای معلوم بودن واضح و روشن بودن است شکل گرفته است. بیلمک به معنای دانستن و مفهوم بودن یک چیز است.
بؤیوک ( بزر گ ) ، بؤیومک ( بزرگ شدن ) بؤیوتمک ( بزرگ کردن ) ریشه کلمه بزرگ برگرفته از b�y�k ترکی است
درو از کلمه درمکdərmək ( چیدن، کندن ) ترکی شکل گرفته
کلمات ترکی بیچمک، بیچین، قیچی، و. . . اشاره به کندن و جدا کردن به وسیله ابزاری رابیچمک و درو و برداشت محصول را مثلا با داس را بیچین گویند. چئینمک هم ...
یان همان کلمه y�n ( یؤن ) که معنی طرف را دارد و در ترکی در اشاره به آنطرف می گویند. اویان. در اشاره به طرف اشاره طرف دیگر که نزدیک به اشاره کننده است ...
( آغیز ) در ترکی یعنی دهان، ورودی تغذیه بدن، شروع دستگاه گوارش. ( بوغاز ) هم به گلو گفته میشه.
کلکkələk با فتحه در، ک . ، و ، ل. در ترکی آذربایجانی به انباشتن سنگهای کوچک روی هم معمولا برای تعیین حدود زمین کلک قورماق، یعنی کلک در ست کردن میگوین ...
گؤز ( چشم ) اورتمک ( پوشاندن ) . . . گؤز اورتمولموش چیزی که رویش پوشیده شده یا همان گذشته. شاید از ترکی اقتباس گرفته،
گرایش. گیرماق، گیریشماق، به معنی وارد شدن. صد در صد واژه ترکی