دیکشنری

امتیاز
امتیاز در دیکشنری
٠
رتبه
رتبه در دیکشنری
٠
لایک
لایک
٠
دیس‌لایک
دیس‌لایک
٠

بپرس

امتیاز
امتیاز در بپرس
٠
رتبه
رتبه در بپرس
٠
لایک
لایک
٠
دیس‌لایک
دیس‌لایک
٠

جدیدترین پیشنهادها

تاریخ
٣ هفته پیش
دیدگاه
٠

moon ( v ) :پرسه زدن، ول گشتن moon around:وقت خود را به بطالت سپری کردن، بی هدف پرسه زدن، ول گشتن. moon ( n ) :ماه be over the moon:کنایه از "از شاد ...

تاریخ
٣ هفته پیش
دیدگاه
٠

- وقت را به بطالت سپری کردن - وقت را بیهوده هدر دادن

جدیدترین ترجمه‌ها

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
Yes, you've certainly scored a winner this month, folks, I hope you're over the moon about it!
دیدگاه
٠

امیدوارم از شادی پر درآرید ( به خاطر برنده شدن، خوشحالی فراوانی داشته باشید )

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
He loved to moon about the harbour talking to the natives.
دیدگاه
٠

اون عاشق این بود که با بومیان بندری که باهاشون صحبت میکرد، بپلکه ( وقت بگذرونه )

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
She is over the moon about the two holidays.
دیدگاه
٠

اون به خاطر دو روز تعطیلی، رو پاهاش بند نیست ( خیلی خوشحال است )

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
Don't get me wrong, I wasn't over the moon about the result but I didn't break down.
دیدگاه
٠

اشتباه نکن ( منو اشتباه نگیر، من اونی نیستم که تو فک میکنی ) ، درسته من به خاطر بُرد ( در بازی فوتبال ) از شادی پر درنیاووردم اما گریه م هم نگرفت. (

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
My boss was over the moon about my new proposal.
دیدگاه
٠

رئیسم به خاطر پیشنهاد جدیدم، رو پاهاش بند نبود ( کنایه از خوشحالی فراوان و استقبال زیاد )

جدیدترین پرسش‌ها

پرسشی موجود نیست.

جدیدترین پاسخ‌ها

پاسخی موجود نیست.