تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در افغانی و ترکی فِریاد و رویهم به معنی یاری خواستن با آواز بلند و شکایت با آوای رساست. ( از حاشیه برهان چ معین ) . آواز بلندی که در دادخواهی و استعا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اری. [ اَ ] ( هندی ، حرف ندا ) کلمه نداست و مشترک در هندی عامیانه : اری گیدی تو کجا درک کجا شعر کجا لاف چیزی که ندانی چه زنی پیش کسان. شفائی ( از آن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اوت، اوتیش ، هوت ایش ، آتیش، آتش ، آلوو. . . تمه تورکی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

آریایی از آرینماک تمییز شدن به گروه خاص عقیدتی اختصاص داشته و هیچ قوم و قبیله ای نیست که منسوب باشه و در هیچ منبعی ما آریایی به عنوان نژاد پیدا نمیک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

‏The simple answer to this question is that “maidan” ( sometimes spelled “maydan” or “majdan” ) is a loan word into Ukrainian ( and also into Russian ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

ترک از فعل توره مک به معنی خلق هست . ایجاد کننده اولین تفکر بشری یعنی شامانیزم که سراسر دنیا زیرساخت تمامی ادیان رو ساخته و برای حفظ این تفکرات تامغ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هرمز. [ هَُ م ُ ] ( اِخ ) نام ستاره مشتری است. ( برهان ) . برجیس. ( یادداشت به خط مؤلف ) . اورمزد. در یونانی هرمس به معنی عطارد است و رومیان قدیم مش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

جالبه که این خدای زردشتی در هیچ یک از ادبیات ما دیده نمیشه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

زردشت لقب انبیا ادیان ابراهیمی زردشت در شاهنامه حضرت ابراهیم گفته شده نبیره سماعیل نیک اختر است که پور ابراهیم پیغمبرست نهم گفت زردشت پیشین برو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

یخ / ییغ یخه / ییغا ییغماق : تجمیع یغما ! یخ به دلیل تجمیع شدن از ییغ تورکی در زیان دری مونتاژی تورم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساییدن هست اصل کلمه از سییرماک تورکی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

دوستان یک سوال این واژه های فارسی کهن رو از روی کدوم اثر دیدن و برداشتن ؟ یا اوستایی که از شرق هند پیدا شده و توسط دوپرون گویشی از سانسکریت لحاظ شد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

سارگون شارگون . . شاه از کلمات بین النهرین است . . ریشه سلطان مثل سالار فعل سالماق تورکی شهر تغییر یافته شار و یار تورکی ( یارا یاریم ) سغداق تور ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تپ از فعل تپمک تورکی اخذ شده . . تپمک یعنی با فشار زدن . . سپ : بپاش مثل مورد تپر : تبر که عینا انجام دهندگی فعل هم داخلش هست . . تپش هم در این د ...