پیشنهادهای Hala (٢٣)
put on a burst of speed ناگهان افزایش سرعت دادن
بوی گند دادن
ستارگان چشمک زن
صدای وزوز آزاردهندا
به برنامه زمانی وفادار ماندن برنامه زمانی را ادامه دادن، بر اساس برنامه زمانی عمل کردن
جدول زمانی تعیین کردن جدول زمانی مقرر کردن
کار ضروری تعهد یا مشغله فوری
به قلمروی دشمن یورش بردن به قلمروی دشمن حمله کردن، به قلمروی دشمن هجوم بردن
متهم به جرم کردن
سوءپیشینه کیفری داشتن
تجاوز وحشیانه
ادعا مورد حمله شدن
جنایت وحشتناک دیگر مترادف ها: Horrible crime=vicious crime
مسیر ( کوهستانی ) پیاده روی
پرتگاه بسیار بلند
بسیار داغ و سوزان
براساس بورجه پیش رفتن پایبندی به بورجه
از جای دیگری خرید کردن از جای دیگری خدمات گرفتن
Make your case=present your argument استدلال را ارائه دادن
یک زندگی را گذراندن مثال Lead a fuller life
State of belonging حس شادی و راحتی در جایی
حس شادی و راحتی در جایی
به طور کلی اگر از ورزش حرف بزنیم بدون اشاره به نوع آن باید sports استفاده شود. Playing sports is important for health. یا Sports prevents a sedent ...