دیکشنری
جدیدترین پیشنهادها
عفن، تعفن، متعفن، عنیف، عفعن گندیده، بدبو، زهم _ آلوده_ بوی نامطلوب تا چشم کار می کرد همه جا جنازه افتاده بود بوی نَتَن و " عَفْعَن" فضا را پر کرد ...
سمع، استماع، مستمع |جِ مستمعان، مستمعین شنیدن، شنونده ( گان ) ، شنود کننده ( گان ) مبصران و "مستمعان" فهیم برنامه ی عصرگاهی ( بینندگان و شنوندگان ...
خُل ( به ضمه ) : در عامیانه به وضعیت سفاهت اطلاق می شود _ آنکه خوب و بد را تمیز ندهد، نه آنکه مشاعر خود را از دست داده، که به آن جنون گویند! خُل وض ...
دحو: گستردن، گسترانیدن _ کشیدن، وسعت دادن _ پهناور نمودن و. . . ارض: زمین "دحوالارض": گسترانیدن و مفرش گردانیدن خشکی زمین در دنیا _ روز و شبی که خد ...
مقرب، قریب، قرب، تقرب، تقریب: نزدیکی، همجواری، خویشی، اقوام، عزیزان، عزیزشدگان _ جایگاه. مکانت. مرتبت. قدر. ارج. شأن. اعتبار _ حضورپیداکردن، راهیاب ...