دیکشنری
امتیاز در دیکشنری
٦٥٠
رتبه در دیکشنری
٤,٤٢٦
لایک
٦٥
دیسلایک
١
جدیدترین پیشنهادها
٢ هفته پیش
٠
هضم کردن ، پذ یرفتن چیز ناخوشایند:هضم این خبر برام سخته !
٢ هفته پیش
٠
هضم کردن ، موضوع ناخوشایندی رو پذیرفتن . . برای مثال طرفداران او را هو کردن . اونا نمیتونن رفتن این بازیکن به تیم دیگری را هضم کنن !!
٢ سال پیش
١٩
اطلاعات غلط دادن به شیوه متقلبانه، در اصطلاح عامیانه فارسی" پیچوندن"!! برای مثال :من این چیزا رو نگفتم، او حرفای منو برعکس منتقل کرده! یا او داره میپ ...
٢ سال پیش
٣
گذاشتن، گذاشته شدن. . برای مثال :برای فروش گذاشته شدن
٢ سال پیش
١
1 پشت سر گذاشتن، دشت کردن:با قهرمانی در تورنمنت تنیس فصل خوبی رو پشت سر گذاشت!، 2 نقطه اوج :اوج کار او اجرای قطعه سوم بود!، 3 سقف، محدودیت:سقف بودجه ...
جدیدترین ترجمهها
ترجمهای موجود نیست.
جدیدترین پرسشها
پرسشی موجود نیست.
جدیدترین پاسخها
پاسخی موجود نیست.