دیکشنری
امتیاز در دیکشنری
٩٢
رتبه در دیکشنری
١٣,٠٤٥
لایک
٧
دیسلایک
٠
جدیدترین پیشنهادها
٢ روز پیش
٠
خواست چیزی که انرا نمیتوان داشت، ارزو و خواست ناممکن
٢ روز پیش
٠
دستور یا صدا زدن برای متوقف کردن به خصوص سگ ( و در مواردی انسان ) برای توقف حمله به کسی یا چیزی و همچنین توقف جستجو
٤ روز پیش
٠
به معنی تقصیر خود بودن، انچه که مسببش اعمال و رفتارهای خود است. برآیند خود بودن. اگر شما بگویید که یک چیز، برای مثال یک مشکل و گرفتاری، of your own ...
٤ روز پیش
٠
چیزی که همه میدانند و درباره اش مطلع هستند؛ چیزی که برای همه روشن و مشخص؛ چیزی که معلومه. برای مثال: Her sensitivity to American issues is common ...
١ هفته پیش
٠
دنبال کسی دویدن/بودن به منظور مراقبت، کمک کردن، مدیریت کردن و . . . برای مثال: Running around after 25 preschoolers takes it out of me by the end of ...
جدیدترین ترجمهها
ترجمهای موجود نیست.
جدیدترین پرسشها
پرسشی موجود نیست.
جدیدترین پاسخها
پاسخی موجود نیست.