جدیدترین پیشنهادها
٣ سال پیش
٦
Expedition: an organized journey with a particular purpose , esp. to find out about a place that is not well known Example: Ra, the expedition's boat ...
٣ سال پیش
١٢
درمان شدن یا بهبود یافتن یا خوب شدن زخمی مثلا : My broken heart was healed just because you answered یا I have a scar and it really hurts , i need ...
٣ سال پیش
١٧
blurry: محو ، تار ، نامشخص ( به خاطر تار بودن ) توی یکی از اهنگای Billie eilish مثلا میگه The worlds a little blurry or maybe it’s my eyes یعنی دنیا ...
جدیدترین ترجمهها
٣ سال پیش
My blurry vision makes it hard to drive.
٦
دید تار من رانندگی را برایم دشوار میکند .
جدیدترین پرسشها
پرسشی موجود نیست.
جدیدترین پاسخها
پاسخی موجود نیست.