پیشنهادهای Mohsen Asadi (٢٦)
کُنش در مقابل واکُنش، یا واکُنش در قبال کُنش . .
اظهار شکوایه و گلایه کردن، نالیدن، شکوایئه کردن، ناراحتی یا نگرانی خود را نشان دادند
چیزی که به دیگران نشون داده میشی، قدرت اینو داره که تورو به بزرگتر از چیزی که هستی به مراتب تبدیل بکنه، حتی بدون خطای دید درست کردن، فقط با درست کردن ...
دوره های تعیین شده، فواصل منظم، منظم و برنامه ریزی عمل شده در انجام کار یا فرمان و دستوری
هر از گاهی، چند وقت یکبار، موقع ضرورتی، در مواقع مشخص یا معین، در موعد مقرر، در فواصل مشخص شده، در زمان بندی تعیین شده
_ذُوب، مُذاب، مادّه مُذاب در حال ذُوب . . . _چیزی را گداخته و آب کردن _ از حالتی به حالی دیگر فرو بردن، در حالت عرفانی به معنایِ "خَلسِه" . .
رُشد، شکل گیری زاویه دید در لحظه بنا به محرک ها و مکمل ها در لحظه، مکان و صحنه . . . یه تعامل و هر چه که لاید، بگذریم.
زاویه دید در هر لحظه، شناخت و برداشت لحظه ای از مسائلی. . .
ایجاد نمودن، خلق کردنِ چیزی، درست کردنِ موضوع یا مسئله ای، آفریده، ایجاد
اوعجوبه، ملاء از تجارب مختلف، بی نظیر، شگفت انگیز . . .
Experienced
بطور خلاصه و عامه فهم و پَسند، . . . تَلفیق واژگانِ راه و شیوه را ، روش گویند. به معنی راهکار، و نحوه انجام، یا رسیدن به اهداف، مقاصد و یا منظور ها ...
تو زندگی، پیشرفت" خواستی بادقت کامل که نه، ولی" آروم آروم بخون. اَلَف" رو توی بیابون و دَشت دیدمُ و "بِ رو روی شاخه درخت! "شناخت" به اندازه ای، . . ...
حسِ مردونه، مُحکمی جنسِ دل مردان نسبت به جنس مونث، پایبند به مَنش و خویِ مردانه، مردانه رفتار کردن، احساساتِ مردانه
حسِ مردونگی، سخت و مُکم بودن جنسِ دلِ مذکر نسبت به مونث، پایبند به اعتقادات مردانه، خصوصیات مردانه در رفتار و احساسات داشتن
عجب زر مُفتی، ادعای بی خودی کردن، ادعای بیخود، حرفهای "صد مَن یه غاز"، وز وز و حرفِ مُفت، ادعای توی خالی، حرف توخالی، اظهار نظرِ پوچ و بی ارزش
از موضوع یا شخصی ناراحتی بدل داشتن، اذهار ناراحتی، کینه بدل داشتن، حرف ناگفته
Complainly
گلایه مندی، شکایت داشتن از موضوع یا شخصی
حرف مُفت یاوِه، چِرتُ و پِرت حرف بی مورد حرفِ" دَری وَری"! گُفتار بدون پایه و اساس حرفِ غیر مَنطقی، حَرف نامعقول
هفت خط، سرد و گرم چشیده روزگار دیده، بالا و پایین زندگی و سرنوشت رو لمس کرده درس گرفته از تجربه های زندگی، با تجربه حرفه ای، اُستادِ باتجرُبه معلم خ ...
معارفه کردن، معرفی کردن، شناساندن، شناختاندن به کسی، معرف حضور دیگران کردن
معرفی کردن، معارفه کردن، شناساندن، معرف حضور شدن، مشخصات کسی یا چیزی را توضیح دادن
announcement آشنایاندن، معرفی کردن، معارفه کردن، معرفی کردن به دیگران، انجام یک تعامل جهت آشنایی یک فرد با دیگران
بی عیب و نقص در کمبود ها، عاری و تهی از نیاز به پُر شدن، لبریز، تماما پُر، ملاء، لَب تا لَب، پر
شکوایه کردن شکایت کردن درد دل کردن بخاطر ناراحتی از شخصی