اسم فارسی با حرف ا - صفحه 10

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

ایزدچهر/izad chehr/

دارای چهره ای چون فرشتگان


دختر

فارسی
ایزدداد/izad dād/

عطا و بخشش ایزد، بخشش و عطای خدا، داده خداوند، آفریده خداوند، نام دانشمندی در زمان اردشیر بابکان پا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ایزدراد/izad rād/

آن که صفات جوانمردی، آزادگی را از خدا گرفته است، آزادگی، بخشندگی و سخاوتمندی را از خدا گرفته است


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ایزدگشسب/izad gošasb/

خدا پرست، ( اَعلام ) ) یکی از دانشمندان دربار خسرو انوشیروان ) از سرداران بهرام چوبینه در جنگ با خس ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ایزدگشسپ

از شخصیتهای شاهنامه، نام دبیر انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
ایزدمهر/izad mehr/

دارای مهر و محبت ایزدی، دارای محبت و درستی خدایی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ایزدوند/izadvand/

منسوب به ایزد، ایزدی، ( ایزد، وند ( پسوند نسبت ) )، منتسب به خدا، خدایی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ایزدیار/izad yār/

آن که خداوند یار و یاور اوست، کسی که همدم و مونسش خدا است، کسی که یار و معشوق او خدا است، دوست و رف ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آیسوده/āysude/

زیباروی، ( تآی = ماه، سوده = ساییده شده، به صورت گَرد درآمده )، ماه ساییده شده


دختر

ترکی، فارسی
آیشا/aysha/

شاهزاده ماه


دختر

ترکی، فارسی
ایشتار/ishtar/

نام یکی از الهه های آشوری


دختر

فارسی
آیشید/ayshid/

نور ماه


دختر

ترکی، فارسی

کهکشانی
ایلرای/ilray/

اراده خداوند


پسر

فارسی
ایلسا/ilsā/

همانند ایل، ( ایل، سا ( پسوند شباهت ) ) همانند ایل، شبیه ایل


دختر

ترکی، فارسی
ایلسانا/ilsānā/

السانا، همانند ایل، ( = السانا )


دختر

ترکی، فارسی
ایلشاد/il šād/

ایل و طایفه شاد، موجب شادی ایل و طایفه


پسر

ترکی، فارسی
ایلگار/ilgar/

خداوندگار، قدرتمند، مرکب از ایل به معنای خداوند یا هر موجود صاحب قدرت + پسوندافاده فاعلیت ( گار )


پسر

فارسی، سریانی
ایلیکا/ilika/

الیکا، هل، گیاهی از تیره زنجبیلیان


دختر

فارسی
آین

آیین، دین، طریقت، آذین، زینت، آرایش


دختر، پسر

فارسی
امیرمهدیار/a.- mahdyar/

ترکیب دو اسم امیر و مهدیار ( فرمانروا و محافظ )


پسر

فارسی، عربی
امیرمهرداد/a.-mehrdād/

ترکیب دو اسم امیر و مهرداد ( فرمانروا و داده ی مهر )، از نام های مرکب، امیر و مهرداد


پسر

فارسی، عربی
امیرمهرگان/a.-mehrgan/

ترکیب دو اسم امیر و مهرگان ( فرمانروا و مهربانی )


پسر

فارسی، عربی
امیرنظام/amir nezām/

ترکیب دو اسم امیر و نظام ( فرمانروا و آراستگی )، ( عربی ) فرمانده ی سپاه، عنوان و سمتِ فرمانده ی کل ...


پسر

فارسی، عربی
امیرنیما/a.-nimā/

ترکیب دو اسم امیر و نیما ( فرمانروا و نامور )، از نام های مرکب، امیر و نیما


پسر

فارسی، عربی
امیرهوشیار/a.-hušyār/

ترکیب دو اسم امیر و هوشیار ( فرمانروا و باهوش )، از نام های مرکب، امیر و هوشیار


پسر

فارسی، عربی
امیرهومان/a.-humān/

ترکیب دو اسم امیر و هومان ( فرمانروا و نیک اندیش )، از نام های مرکب، ک امیر و هومان


پسر

فارسی، عربی
امیرکارن/a.-karen/

ترکیب دو اسم امیر و کارن ( فرمانروا و جنگجو )


پسر

فارسی، عربی
امیرکامیار/a.-kamyar/

ترکیب دو اسم امیر و کامیار ( فرمانروا و کامیاب )


پسر

فارسی، عربی
امیرکاوه/a.-kave/

ترکیب دو اسم امیر و کاوه ( فرمانروا و از شخصیت های شاهنامه )


پسر

فارسی، عربی
امیرکسری

مرکب از امیر ( عربی ) به معنای حاکم و فرمانروا + کسری ( فارسی ) به معنای خسرو و پادشاه است


پسر

فارسی، عربی
امیرکوشا/a.-kušā/

ترکیب دو اسم امیر و کوشا ( فرمانروا و تلاشگر )، از نام های مرکب، ه امیر و کوشا


پسر

فارسی، عربی
امیرکوشان/a.-kušān/

ترکیب دو اسم امیر و کوشان ( فرمانروا و کوشا )، از نام های مرکب، امیر و کوشان


پسر

فارسی، عربی
امیرکیارش/a.-kiyāraš/

ترکیب دو اسم امیر و کیارش ( فرمانروا و پادشاه دلیر )، امیر و پادشاه دلیر، حاکم شجاع


پسر

فارسی، عربی
امیرکیانوش/a.-kiyānuš/

ترکیب دو اسم امیر و کیانوش ( فرمانروا و بزرگ جاودان )، از نام های مرکب، امیر و کیانوش


پسر

فارسی، عربی
امیرکیهان/a.-keyhān/

ترکیب دو اسم امیر و کیهان ( فرمانروا و جهان )، امیر جهان، پادشاه عالم


پسر

فارسی، عربی
امیریارا/a.-yara/

ترکیب دو اسم امیر و یارا ( فرمانروا و قدرت )


پسر

فارسی، عربی
امین پارسا/a.-pārsā/

ترکیب دو اسم امین و پارسا ( امانتدار و پاکدامن )، زاهد و پرهیزگار، دیندار و درستکار و متدین


پسر

فارسی، عربی
امین دخت

امین ( عربی ) + دخت ( فارسی ) دختر امین، دختر درستکار


دختر

عربی، فارسی
آن

سبب علت دلیل، قصد عزم عقیده


دختر

فارسی
آنابیتا/anabita/

مادر بی همتا


دختر

ترکی، فارسی
آناتا/ānātā/

نظیر و مانند مادر، ( آنا= مادر، تا= نظیر، مانند، لنگه )، لنگه ی مادر


دختر

ترکی، فارسی
انارام/anārām/

روشنایی بی فروغ و بی پایان


دختر

فارسی
انارگل/anar-gol/

گل انار


دختر

فارسی

طبیعت
آناگ/anag/

نام یکی از احکام پارت در زمان اردشیر پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آنامهر/ana-mehr/

ترکیب دو اسم آنا و مهر ( مادر و خورشید )


دختر

ترکی، فارسی
آناناز/ana-naz/

ناز مادر


دختر

ترکی، فارسی
آناهل/anahel/

الهه پاکی، الهه باران، گل خوشبو


دختر

فارسی

گل



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختراسم پسر فارسیاسم دختر فارسی