اسم با حرف ف - صفحه 5

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

فضیل/fazil/

دارای فضل


پسر

عربی
فغان

افغان شیون، فریاد


دختر

فارسی
فغانیش

از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه هیتال در زمان حکومت پیروز یزدگرد پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
فغستان

از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر کید شاه هندوستان و یکی از زنان اسکندر مقدونی


دختر

فارسی
فقیهه/faqihe/

داننده ی فقه، ( مؤنث فقیه )، آگاه به فروع احکام شرع


دختر

عربی
فلامک/falamak/

الماس صورتی رنگ، نوعی الماس


دختر

لاتین، هلندی
فلق/falagh/

سپیده صبح، فجر، نام سوره ای در قرآن کریم


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
فلور/felor/

گل


دختر

فرانسوی

گل
فلورا/felora/

الهه گل ها و باروری، فلوریا، در رم باستان، الاهه گلها و بارآوری


دختر

لاتین

گل
فلوریا/feloriya/

فلورا، در رم باستان، الهه گلها و بارآوری، الاهه گلها و بارآوری


دختر

لاتین
فلک الدین

نام طایفه ای از کردان


پسر

عربی
فلک تاج

فلک ( عربی ) + تاج ( فارسی ) مرکب از فلک ( آسمان ) + تاج


دختر

فارسی، عربی
فلک وش

فلک ( عربی ) + وش ( فارسی ) مانند آسمان بلند و رفیع


دختر

فارسی، عربی
فلکناز/falak naz/

آن که موجب نازش آسمان است، بسیار زیبا، فلک ( عربی ) + ناز ( فارسی )، نام ندیمه شیرین همسر خسروپرویز ...


دختر

کردی، عربی، فارسی
فرزن/farzan/

نام روستایی در نزدیکی هرات


پسر

فارسی
فرزنه/farzane/

نام روستایی در نزدیکی مشهد


پسر

فارسی
فرزیان

نام روستایی در نزدیکی بروجرد


پسر

فارسی
فرس من/farasman/

نام پادشاه گرجستان در زمان اردوان سوم پادشاه اشکانی


پسر

فارسی
فرسا/farsā/

نام یک گیاه، ( در گیاهی ) ( = دار فلفل، فلفل سبز ) گیاهی بوته ای از خانواده ی فلفل که ریشه و میوه ی ...


دختر

فارسی
فرسار/farsār/

قوت عدل و نیروی داد، [از برخاسته های دساتیر ـ برهان چ، معین]


پسر

فارسی
فرسام/far sam/

دارای شکوه و عظمتی چون سام


پسر

فارسی
فرسان/forsān/

صاحب اسب، ( جمع فارس )، سوارکار


پسر

فارسی
فرستو/farastu/

نام پرنده ای که به آن پرستو، پرستوک و فرستگ می گویند، ( = پرستو )، ( در عربی ) خطاف مشهور است، پرست ...


دختر

فارسی

پرنده
فرسیم/farsim/

پسر با ارزش و با شکوه


پسر

فارسی
فرش آورد

فرش ( عربی ) + آورد ( فارسی )، فرشید ورد


پسر

فارسی، عربی
فرشاسب/farshasb/

دارنده اسب تنومند، نام یکی از سرداران کمبوجیه


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
فرشیدورد/faršid vard/

در شاهنامه نام برادر اسفندیار، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) ) نام برادر اسفندیار که یکی از پهلوانان ای ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فرشیم/farshim/

قسم، جزو


پسر

فارسی
فرض

آنچه به طور موقت به عنوان حقیقت یا واقعیت مطرح می شود بدون آنکه درستی آن ثابت شده باشد، پنداشتن، تص ...


پسر

عربی
فرطوس/fartus/

از شخصیتهای شاهنامه، نام مهندسی رومی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی، ( اَعلام ) نام مبارزی از لشکر ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فرغار/farghar/

شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فرغان/forghan/

نام شهری در ترکستان قدیم، فرغانه


پسر

فارسی
فرغانه/farghane/

نام شهری در ترکستان قدیم


دختر

فارسی

هنری
فرقد/farghad/

هر یک از دو ستاره فرقدی، هر یک از دو ستاره فرقدین


پسر

عربی
فرگان/fargan/

جشن با شکوه


پسر

فارسی
فرگاه/fargah/

پیشگاه باشکوه


پسر

فارسی
فرمان/farman/

حکم، امر، دستور


پسر

فارسی
فرمد/farmad/

نام روستایی در نزدیکی طوس


پسر

فارسی
فرمند/farmand/

دارای شکوه و وقار، ( = فرهمند )، فرهمند، فر + مند دارای شکوه و وقار


پسر

فارسی
فرمیسک/fermisk/

اشک چشم


دختر

کردی
فرمین/farmin/

فرمان


پسر

فارسی
فرن/faran/

فراوانی، فزونی


دختر

فارسی
فرناس/farnas/

نیم خواب و خواب آلود، نام پسر فرناباذ یکی از درباریان اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فرناک/farnāk/

نام پادشاه کاپادوکیه، ( اَعلام ) نام سر دودمان پادشاهان کاپادوکیه که پس از اسکندر در آسیای صغیر حکو ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فرند/ferend/

بسیار نرم و لطیف و زیبا، پرند، [استاد هنینگ این «فرند» را با «فرند» معرب «پرند» که اصلاً به معنی«حر ...


پسر

فارسی
فرنگار/far negar/

دارای نقش و نگار با شکوه و زیبا


دختر

فارسی
فرنگیز/farangiz/

فرنگیس، دختر افراسیاب


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
فرنواز/far-navaz/

مرکب از فر ( شکوه )، نواز ( ریشه نواختن )، مرکب از فر ( شکوه ) + نواز ( ریشه نواختن )


دختر

فارسی
فرنور/far nur/

شکوه و جلال نور، ( فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی پدید آورَد + نور ) ( به مجاز ) ویژگی کسی که ...


پسر

فارسی
فرنوشا/farnušā/

شکوه و عظمت ابدی، ( فَرنوش، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به فَرنوش


دختر

فارسی
فرنیان/farniyān/

پرنیان، ابریشم و حریر، گونه دیگر واژه ی «پرنیان»، گونه دیگر واژه ی ' پرنیان '، ابریشم و حریر پرنیان ...


دختر

فارسی
فرنیک/farnik/

شخص خوب و صالح که شکوه و جلال آن موجب شگفتی است، [فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید ...


دختر

فارسی
فره وش/farahvash/

دارای هوش و ذکاوت، مرکب از فره ( شکوه ) وش ( پسوند شباهت )


پسر، دختر

فارسی
فرهانه/farhane/

باشکوه عاقل


دختر

فارسی
فرهت/farhat/

شأن، شوکت و شکوهمندی، فراهت صورت دیگری از فراهت


دختر

فارسی، عربی
فرهناز/farahnaz/

بزرگمنش و نازنین، مرکب از فره ( شکوه و بزرگی ) + ناز


دختر

فارسی، اوستایی، پهلوی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر