اسم با حرف د - صفحه 2

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

داعی/dāei/

دعاکننده، طلب کننده، خواهنده، کسی که مردم را به دین و مذهب خود دعوت کند، دعاگو، دعوت کننده، ( در حق ...


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
دالغا/dalgha/

موج


دختر

ترکی
داماسپیا/damaspiya/

نام همسر اردشیر ساسانی و مادر خشایار شاه دوم، نام همسر اردشیر پادشاه هخامنشی


دختر

فارسی
داملا/damla/

قطره


دختر

ترکی
دامور/damur/

آواز نرم و لطیف


پسر

ترکی، فارسی
دامونا/dāmunā/

( مجاز ) زیبا و با طراوت چون دشت و صحرا، ( دامون = دشت و صحرا، الف ( اسم ساز ) ) ( به مجاز ) به معن ...


دختر

فارسی، یونانی
دامیار/damyar/

شکارچی، ماهی گیر


پسر

فارسی
دامینه/dāmine/

( مجاز ) زیبا، جاری و روان، [دامین ( کردی ) = دامن، دامنه ی کوه، ه ( پسوند نسبت ) ] ( به مجاز ) زیب ...


دختر

کردی، فارسی
دان

قاضی، داور نام یکی از پسران یعقوب ( ع )


پسر

عبری
دانادخت/d.-dokht/

دختر عاقل و خردمند، ( دانا، دخت = دختر ) دختر عاقل و خردمند


دختر

فارسی
دانادل/d.-del/

دانا و خردمند، آگاه و هوشیار، دل آگاه، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آگاه و عارف


پسر

فارسی
دانامهر/dana mehr/

پسر دانا و مهربان


پسر

فارسی
داناک/danak/

آگاه و دانا


دختر

اوستایی
دانژه/danzhe/

غنچه گل نیمه باز


دختر

کردی
داننده/dānande/

دانا، استاد، ماهر، آگاه به امری، دارنده ی علم و توانایی، ماهر حاذق، واقف و آگاه به امری


پسر

فارسی
داهیه/dāhiye/

زیرک، باهوش، کار بزرگ، حادثه، داهی، ( در قدیم ) بسیار زیرک و دانا


دختر

عربی
داو/dav/

قاضی، خداوند، هر یک از اشخاصی که طرفین دعوا برای حل اختلافات به طریقه غیررسمی انتخاب می کنند


پسر

فارسی
داود

داوود


پسر

عبری
داورا

دشت


پسر

آشوری
دروار/dor vār/

مانند در، هچون در، ( عربی ـ فارسی ) ( دُر + وار ( پسوند شباهت ) ) ( = دُرسا )، دُرسا، در ( عربی ) + ...


دختر

فارسی، عربی
درود/dorud/

سلام، ثنا، ستایش، نیایش، دعا، رحمت، سلام و آفرین، سلام و آفرین بر تو ( شما ) باد


پسر

فارسی
دریا دل/d.-del/

مرد بسیار بخشنده و باگذشت، دلیر، با سخاوت، ( به مجاز ) شجاع و قوی، دارای بردباری و گذشت و وارستگی و ...


پسر

فارسی
دریادخت/darya dokht/

دختر دریایی، مرکب از دریا + دخت ( دختر )


دختر

فارسی
دریادیس/d.-dis/

مانند دریا، شبیه به دریا، ( دریا، دیس ( پسوند شباهت ) )، مثل دریا، ← دریا


دختر

فارسی
دخت مهر

دختر خورشید


دختر

فارسی
دخشید/dokhšid/

دختر خورشید، ( مجاز ) زیباروی، ( دخ = دختر، شید = خورشید )


دختر

فارسی
در تاج/dartāj/

گل آفتاب گردان، ( در عربی ) عین الشمس، ( در انگلیسی ) sun flower


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، گل
درا/dor®ā/

منسوب به در، ( مجاز ) قیمتی و گران قیمت، ( در = مروارید، لؤلؤ، ا ( پسوند نسبت ) )، ( عربی ـ فارسی ) ...


دختر

فارسی، عربی
درآسا/dor asa/

دُرمانند، به رنگ دُر


دختر

فارسی
دربانو/dor bano/

مرکب از در ( مروارید )، بانو، در ( عربی ) + بانو ( فارسی ) مرکب از در ( مروارید ) + بانو


دختر

فارسی، عربی
دربها/dor baha/

بانوی ارزشمند، نام همسر کورش کبیر، دختری که مانند مروارید ارزشمند است


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
درتا/dorta/

مانند مروارید، همتای دُر، در ( عربی ) + تا ( فارسی ) مانند در


دختر

کردی، عربی، فارسی
درثمین/dorsamin/

مروارید گران بها، لؤلؤ قیمتی، ( مجاز ) گران بها و ارزشمند، ( عربی ) ( در = مروارید، لؤلؤ، ثمین = گر ...


دختر

عربی
درجان/dorjan/

مروارید جان


دختر

کردی، عربی
درچیدا/dorchida/

دختر مانند مادر


دختر

لری
درخشا/de (a) raxšā/

نورانی، تابنده، درخشان


دختر

فارسی
درریز/dorriz/

ریزنده ی در، ( مجاز ) گران بها و ارزشمند، ( در = مروارید، لؤلؤ، ریز = جزء پسین بعضی از کلمه های مرک ...


دختر

فارسی، عربی
درزاد/dorzad/

زاده مروارید


دختر

فارسی
درسان/dorsān/

درسا، مانند مروارید، ( عربی ـ فارسی ) ( در= مروارید، لؤلؤ، سان ( پسوند شباهت ) )، ( = درسا )، ← درسا


دختر

فارسی، عربی
درستی/dorosti/

نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
درسین/dorsin/

مروارید آسمان


دختر

کردی، عربی
درفام/dor fām/

مانند در، به رنگ مروارید و لؤلؤ، ( مجاز ) زیبارو، ( عربی ـ فارسی ) ( در = مروارید، لؤلؤ، فام ( پسون ...


دختر

فارسی، عربی
دُرفام

مانند در درآسا دُرمانند به رنگ دُر


دختر

فارسی
درفش/de(a)rafš/

علم، پرچم، درفش کاویانی در داستان های ملی ایران، پرچمی که کاوه از پیشبند چرمین خود ساخت و مردم در ز ...


پسر

عربی، پهلوی

تاریخی و کهن
درفشان

درخشان و روشن


دختر

فارسی
درگل/dor gol/

مروارید گلها، در ( عربی ) + گل ( فارسی ) مروارید گلها


دختر

فارسی، عربی

گل
درنیان/dorniyan/

مانند مروارید، گرانبها، ارزشمند


دختر

فارسی
دره/dorre/

مروارید بزرگ، یک دانه مروارید


دختر

عربی
درة التاج

مرواریدی که بر تاج نصب کنند


دختر

عربی
داوودرضا/d.-rezā/

ترکیب دو اسم داوود و رضا ( محبوب و خشنود )، از نام های مرکب، ← داوود و رضا


پسر

عربی، عبری

مذهبی و قرآنی
داوید/david/

داوود


پسر

عبری
دایا/dāyā/

( در زند و پازند ) زر سرخ و طلا، ( در عربی ) ذَهب


پسر

یونانی
دایار/dayar/

یار مادر


دختر

لری
دایراک/dayrak/

مادر سر سخت، مادر حضرت سلطان اسحاق


دختر

کردی
دورسین

باقی بماند


دختر

ترکی
دوریس/doris/

دختر اقیانوس


دختر

یونانی
دوست محمد

دوست ( فارسی ) + محمد ( عربی ) دوستدار محمد


پسر

فارسی، عربی
دوستار/dustār/

یار، رفیق، دوستدار، دارای علاقه، علاقه مند


پسر

فارسی
دوستدار/dust dār/

دوستار، خیرخواه، یار مهربان، خواهان، ( = دوستار )، ← دوستار


پسر

فارسی
دوستعلی

دوست ( فارسی ) + علی ( عربی ) دوستدار علی


پسر

فارسی، عربی
دومان/duman/

مه، غبار


دختر، پسر

ترکی

تاریخی و کهن
دویغو/davigho/

احساس


دختر

ترکی
دیا/diya/

نور چشم


دختر

کردی
دیااکو

دیاکو، بنیانگذار ایران و اولین پادشاه مادها که شهر هگمتانه ( همدان ) را بنا نهاد و آنرا پایتخت ایرا ...


پسر

فارسی
دیاردخت/diyar dokht/

دختر سرزمین


دختر

فارسی
دیاری/diyari/

کادو، هدیه


دختر

کردی
دیباج/dibāj/

دیبا، پارچه ابریشمی، ( معرب از فارسی ) ( = دیبا و دیباه )، ← دیبا


پسر

عربی
دیباچهر/d.-čehr/

چهره ی چون دیبا، ( مجاز ) زیبارو، ( دیبا، چهر = چهره )


دختر

فارسی
دیبادخت/d.-dokht/

دختر زیبا، دختری نرم و لطیف همچون دیبا، ( دیبا، دخت = دختر ) دختر چون دیبا، ( به مجاز ) زیبارو


دختر

فارسی
دیبارخ/d.-rokh/

دیباروی، که چهره ای دارد چون دیبا از لطافت و زیبائی، دیباچهر، ( = دیباچهر )، ← دیباچهر


دختر

فارسی
دیده/dide/

آنچه دیده شده است، ( مجاز ) چشم، نگاه، نظر، دید


دختر

فارسی
دیلا/dila/

گندم زیبا و طلایی


دختر

کردی
دیلک/dilak/

آرزو، آمال، خواسته، تمنا، خواهش


دختر

ترکی
دیماه/dimah/

زیبارو، مثل ماه


دختر

فارسی
دیمن/diman/

دشت


پسر

کردی
دیمه/dime/

روی، رخسار، چهره، روشنی، روی و رخساره، روشنی باران و شبنم، ( در کردی ) نیز چهره


دختر

کردی، عربی
دین به/din beh/

دین بهتر، کیش و آیین برتر، دینِ بهتر، کیش و آیینِ برتر، ( در قدیم ) دین زرتشتی، ( در قدیم ) ( به مج ...


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
دین دار/din dār/

کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین بدین اسلام، متقی، با تقوی، آن که به مبانی دینی اعتقاد د ...


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
دین محمد

دین ( فارسی ) + محمد ( عربی )، دارای دین محمد ( ص )، نام یکی از پادشاهان ازبک


پسر

فارسی، عربی
دینارگیس/dinar gis/

دارای مویی به رنگ طلا، دینار ( یونانی ) + گیس ( فارسی )، نام زنی در منظومه ویس و رامین


دختر

فارسی، یونانی

تاریخی و کهن
دیناز/dināz/

آفریدگار نازنین، خالق زیبایی، ( دی ( در اوستایی ) = آفریدگار، ناز ) آفریدگار نازنین


دختر

فارسی، اوستایی
دیندخت/din dokht/

دخترِ متدین، دخترِ دیندار، مؤمن، ( دین، دخت = دختر )، دخترِ دیندار مؤمن


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
دینه/dine/

نام دختر یعقوب ( ع ) و خواهر یوسف ( ع )، انتقام یافته


دختر

عبری

مذهبی و قرآنی
دینور/dinvar/

دیندار، متدین، مومن، ( دین، ور ( پسوند دارندگی ) )، مؤمن


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
دینوند/dinvand/

متصف به اوصاف دین، دیندار، دینور، ( دین، وند ( پسوند نسبت ) )


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
دینیاد/din yād/

پای بند به مبانی دین و عامل بر دستورهای آن


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
دیهیم/deyhim/

تاج، کلاهِ زرنشان، نوعی از گل آذین مانند آذین خوشه ای که گل های آن در یک سطح قرار دارد، ( مجاز ) سل ...


پسر

یونانی

طبیعت، گل
دل آگاه/del āgāh/

دانا و هوشیار، عاقل و دور اندیش، بیدار، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دارای معرفت، هشیار، دانا


دختر

فارسی
دل انگیز/del angiz/

گوارا، مطلوب، پسندیده، کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد، ( به مجاز ) م ...


دختر

فارسی
دل بهار/del bahar/

دختر سرزنده، کسی که قلبش مانند بهار سبزو زنده است


دختر

فارسی
دل بیدار/del bidār/

آگاه، بیدار دل، روشن ضمیر


دختر

فارسی
دل پاک/del pāk/

آنکه دلی پاک دارد، قلب صاف، ضمیر تابناک و دور از آلودگی، ( به مجاز ) عاری از صفت های ناپسند، صادق و ...


دختر

فارسی
دل پرور/del parvar/

پرورش دهنده دل، بسیار مطبوع


دختر

فارسی
دل سو/delso/

نوردل


دختر

فارسی
دلا/dela/

ای دل


دختر

فارسی
دلا ریس/delaris/

عروس دل


دختر

فارسی
دلارا

دل آرا


دختر

فارسی
دل آرام

آرامش دهنده قلب، تسکین دهنده دل، موجب آرامش و آسایش خاطر، محبوب، معشوق


دختر

فارسی
دلال/dalal/

ناز و کرشمه


پسر

فارسی
دلان/delān/

منسوب به دل، ( مجاز ) از جنس روح و جان، [دل= ( به مجاز ) نماد درونی ترین بخش وجود یا عمق جان که نشا ...


دختر

فارسی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر