اسم با حرف ا - صفحه 15
( مصدر ) دادن
دختر
عربی آیتاش
همتای ماه، ( آی= ماه، تاش= هم، شریک ) ( به مجاز ) زیباروی مثل ماه، نام شخصی در دوره سامانیان
دختر، پسر
ترکی آیتغمش
زاده ماه
پسر
ترکی آیتونا
زیبا و درخشان مانند ماه، در ترکی به معنای زیبا و درخشان مانند ماه و در فارسی به معنای حالا، در حال ...
پسر
ترکی، فارسی ایتوک
مژده، خبر خوش
دختر
فارسی ایتکین
آیتکین، غلام ماه
پسر
ترکی ایثار
از خود گذشتگی، فداکاری، برگزیدن، بخشش، عطا، کرامت کردن، نفع دیگری با دیگران را بر نفع خود ترجیح داد ...
دختر، پسر
عربی آیجان
پاک و آراسته همچون ماه
دختر
ترکی آیحان
صاحب ماه، آدم زیبا و مشهور مثل ماه
پسر
ترکی
کهکشانی آیخان
آیخان ( آی + خان ) پادشاه ماه
پسر
ترکی آیدانا
منسوب به آیدان، زیبارو، ( آیدان، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
ترکی، فارسی آریم
دلاور، بزرگ
پسر
ترکی آرین دخت
دختر آریایی، دختر ایرانی
دختر
فارسی آرین راد
آریایی شجاع، ( = آریوراد )، ( اَعلام ) نام پسر اردشیر دوم هخامنشی
پسر
فارسی ارینا
آرینا، آریایی نژاد، از نسل آریایی
دختر
کردی، فارسی آرینود
آتش پاک
پسر
فارسی آریه
نام سپهدار ایرانی طرفدار کورش صغیر پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریوان
نگهبان اتش
پسر
کردی آریوبرزین
ترکیب دو اسم آریو و برزین ( آریایی و آتش )، آتش ایرانی، کنایه از قدرت و خشم ایرانی، نام یکی از سردا ...
پسر
فارسی آریوداد
ایرانداد، داده ایران
پسر
پهلوی، اوستایی آریوراد
ایرانی و جوانمرد، ( آریو= آریایی، راد= جوانمرد، آزاده، بخشنده، خردمند )، آریایی آزاده و جوانمرد، آر ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریوس
خورشید
پسر
کردی آریوسام
پسر آتش مقدس
پسر
فارسی آریومهر
از سرداران داریوش سوم
پسر
فارسی آریوند
صاحب نژاد آریایی
پسر
فارسی السان
مانند ایل
دختر
ترکی الشاد
موجب شادی ایل، ( ال = ایل، شاد ) ( به مجاز ) موجب شادی ایل
دختر
ترکی، فارسی آلقان
ستودن و تمجید کردن
پسر
ترکی آلقین
محکوم کردن، متّهم نمودن
پسر
ترکی الله داد
الله ( عربی ) + داد ( فارسی ) داده خداوند
پسر
فارسی، عربی الله نظر
کسی که نظرکرده خداست
دختر
فارسی، عربی الما
سیب
دختر
ترکی آلماز
الماس، از اعلام زنان
دختر
ترکی الماس خاتون
الماس ( یونانی ) + خاتون ( فارسی ) بانوی مانند الماس
دختر
یونانی، فارسی آلماگل
گل سیب، کنایه از زیبایی و تر و تازگی، آلما ( ترکی ) + گل ( فارسی ) گل سیب
پسر، دختر
فارسی، ترکی
گل المیس
درختی با پوست تنه ی صاف به رنگ خاکستری تیره، ( عربی، اِلمَیس ) ( = داغداغان ) ( در گیاهی ) درختی با ...
دختر
عربی المینا
نام شهری در غانا
دختر
ترکی الن
نور و روشنایی
دختر
یونانی آلنام
خلق، مخلوق
دختر
ترکی آلند
اولین پرتو خورشید
دختر
کردی آلندا
اولین پرتو خورشید
دختر
کردی النور
نور ایل
پسر
ترکی آلنوش
دختر زیبا و دلربا، عروس جاودانی دریا
دختر
ارمنی الها
شادی آوردن، ( مصدر باب افعال از لهوء )، بسیار بخشش کردن، به شنیدن آواز مشغول شدن
دختر
عربی الهه ناز
الهه ی زیبا و قشنگ، ( الهه، ناز= زیبا و قشنگ )، ( به مجاز ) زیباروی قشنگ
دختر
فارسی، عربی الوا
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم پهلوان شاهنامه
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن آلوگونه
دختر زیبا و به اصطلاح سرخ و سفید، نام همسر اردشیر اول پادشاه هخامنشی، کسی که سرخی گونه هایش به آلو ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن الویرا
پاک و زیبا
دختر
لاتین الوین
بزرگ و سرآمد خانواده و ایل
پسر
ترکی آلوینا
دوستدار همه
دختر
سانسکریت آلکا
در گویش سمنان نام امامزاده ای
دختر، پسر
فارسی الکا
سرزمین، ناحیه
دختر
مغولی، ترکی آوش
مانند آب پاک و زلال
پسر
فارسی آوشن
آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
دختر
فارسی اوشهنگ
هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران
پسر
فارسی آوگان
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اولاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اولجایتو
از فرمانروایان سلسله ایلخانان ایران
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اولین
خوشایند، دلپذیر
دختر
لاتین آون
آونگ، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته
دختر
فارسی اونای
بلند آوازه
پسر
ترکی آوند
حجت، دلیل، برهان، آونگ، ( در قدیم ) ظرف، ( در گیاهی ) لوله ی باریک ساقه گیاهان
پسر
فارسی
طبیعت آونگ
نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته
دختر
فارسی اونیک
مطیع خدا
پسر
ارمنی آوه
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اوکتای
نامدار، مشهور، اکتای
پسر
ترکی، مغولی اویان
بیدارشو
پسر
ترکی اویتا
بی همتا، بی همتاتک
دختر
پهلوی، اوستایی آویده
مشتاق، خواهان
دختر
فارسی آویر
آتش
پسر
کردی آیدنگ
مهتاب
دختر
ترکی ایده
فکر و اندیشه، رأی
دختر
فرانسوی ایدون
این گونه، همچنین
پسر
فارسی آیدک
آیتک، مانند ماه
دختر
ترکی ایدین
آیدین، شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه
پسر
ترکی ایراث
میراث
پسر
فارسی آیراد
ماه جوانمرد
پسر
ترکی، فارسی
کهکشانی آیرال
منحصر بفرد
دختر
ترکی ایران ناز
موجب فخر و مباهات ایران
دختر
فارسی آیرانا
سرزمین آریایی
دختر
فارسی ایرانشید
خورشید ایران
دختر
فارسی ایرانمهر
ترکیب دو اسم ایران و مهر ( سرزمین آریاییان و محبت )، ( ایران، مهر = مهربانی و محبت، خورشید )، نماد ...
دختر
فارسی ایرانیار
یار ایران
پسر
فارسی ایرتا
راستی و درستی
پسر
اوستایی آیرخ
دختر چون ماه
دختر
ترکی، فارسی ایرما
ماه مهمان
دختر
اوستایی آیریا
آریا، ( = آریا )
دختر
فارسی آیریانا
ایران، به معنی ایران، ن، ک، آریانا و آریانه
دختر
فارسی آیریس
سوسن خوش خبر
دختر
فارسی ایریس
الهه رنگین کمان
دختر
یونانی ایریک
آریایی
پسر
فارسی آیزا
زاده روشنی، زیبا صفت
دختر
فارسی ایزابل
قول و وعده خداوند، طاهر، پاکیزه
دختر
عبری ایزابلا
قول و وعده ی خداوند، خداوند کامل
دختر
عبری ایزد
در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند
پسر
اوستایی، پهلوی ایزد پناه
آن که خداوند پناه و حامی اوست، نام یکی از سرداران هخامنشی
پسر
فارسی ایزدبخش
بخشیده شده از سوی خدا، کسی که ایزد او را بخشیده است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی ایزدبد
نام یکی از سرداران زمان هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدچهر
دارای چهره ای چون فرشتگان
دختر
فارسی ایزدداد
عطا و بخشش ایزد، بخشش و عطای خدا، داده خداوند، آفریده خداوند، نام دانشمندی در زمان اردشیر بابکان پا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن