کن و شورکن و ونکن وکالکن کنکن کن مالاکناکنارکنار پرزینکنار گذاشتن لباس لری و استفاده از البسه امروزیکنار نهادنکنار هم بودنکنارچهکنارهکناره گرفتنکناره گیریکناروکنایهکنایه از بیگانه و غیر خودیکنایه از فقیرکنایه دارکنترلکنترل کردن خودکنترل کردن مکالمهکنجکنج و رنجکنجرکنجکاویکندکند بچه کوو وابیدنکند به گلکند به گیکند به کیسن کردنکند ساز نوردنکند سر گردهکند نشینا نداشتنکند و کاکند و کلوزهکند و کلوزه سهدنکند کفتنکند کندکند کوکندارهکندالکندزبانکندلکندلهکندلوکندنکندن از جاکندن پوست بلوط