پستکپستی بلندیپسخوپسرپسر بچه ای که انقدر بزرگ شده که مسوولیت نگبانی و چرای گاوها را بر عهده بگیردپسر بزرگپسر به سن ازدواج رسیدهپسر خاله اصلپسر خوب و ارزندهپسر زاپسر عمو زادهپسرخالهپسریپسهپسه به گیپسه پسهپسه پهنپسونپسوند خطابپسوند صفتپسوند مصغر کنندهپسوندیست جهت توصیفپسوهپسکپسیپسی پیشیپسینپسین اوپسین تنگپشپشاهیپشتپشت پیزپشت چینپشت خالی کردنپشت خالی کنپشت دادنپشت دست بگل زیدنپشت دست کردنپشت دو تاپشت سر حرکت کردنپشت سر رهدنپشت سر ونپشت سر کسی شایعه بلند کردنپشت سر کسی گفتنپشت سرهمپشت شو پهنپشت گریدنپشت گوشپشت گوش انداز