مشارکت نداشتنمشاطهمشاوره دادنمشایعت کنندهمشتمشت گره کردهمشت گره کرده فروکردنمشت همراه با نیشکونمشتاقمشتاق انجام اعمال جنسیمشتاق شدنمشتری کشمشتعلمشتعل شدنمشتیمشخصمشخص شدنمشروط کردن کاریمشعلمشعل دارمشغولمشغول بکاری بودن به ارامیمشغول شدنمشقتمشناس کردنمشه کردنمشهورمشورامشورت خواستنمشوشمشوقمشکمشک درمشکدومشکدوغمشکلمشکل اخلاقی داشتنمشکل افریدنمشکل انداختنمشکل برای کسی ایجاد کردنمشکل بشودمشکل پسندمشکل دارمشکل داشتن در ادای بعضی از حروف از قبیل سمشکل سخت و کثیفمشکل گشامشکهمشکوکمشکوکردنمصاحبه کردن