خون شستنخون شیشهخون فرمودنخون فشاندنخون قربانخون گرفتارخون گرفتگیخون گرفتنخون گرفتهخون گرمیخون گریستنخون گریهخون گشادنخون گیرخون مردگیخون مردنخون مردهخون میزخون میزیخون ناحقخون ناموسخون نداشتنخون نشاندنخون نشستنخون نفاسخون نوشیدنخون کبوترخون کردنخون کسی را خریدنخون کشیدنخون کشیدهخونابخوناب چشیدنخونابهخونابه اشامخونابه بارخونابه ریزخونبها دادنخونبها ستدنخونجانخونچهخونخوارخونخوارهخونخواریخونخواهخونخواهیخونخواهی کردنخوندخوند میرخوندگار