خون افزایخون افشانخون افشاندنخون افشانیخون الودخون الود کردنخون الودگیخون الودهخون الوده شدنخون الوده گردانیدنخون الوده گردیدنخون امدنخون انداختنخون اندودهخون انگورخون باباخون بارخون باریدنخون باطل شدنخون بالا اوردنخون بجوشیخون بدل کردنخون بدل کسی ریختنخون بدهان امدنخون برخون بر جبین مالیدنخون بر کسی نماندنخون براه انداختنخون برخاستنخون بستخون بست کردنخون بستنخون بستهخون بطخون بگردن کسی بودنخون بندخون بندیخون بهاخون بکارتخون بینی شدنخون پاشیدنیخون پالاخون پالاییخون پالودنخون تاکخون تراویدنخون جامخون جبالخون جگرخون جگر خوردن