یاره
مترادف یاره: سینه ریز، طوق، گردن بند، دست برنجن، باج، خراج، تاب، تحمل، مقاومت، یارا
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: یارا، قدرت
برچسب ها: اسم، اسم با ی، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
بیفکند [ لهراسب ] یاره فروهشت موی
سوی داور دادگر کرد روی.
دقیقی.
بیامد نشست از بر تخت زرابا یاره و تاج و زرین کمر.
فردوسی.
همه گنج بد تاج و هم تخت زرهمان افسر و یاره ها و کمر.
فردوسی.
در گنج بیرنج بگشاد شاه گزین کرد از آن یاره و تاج و گاه.
فردوسی.
در گنج بگشاد و تاج پدربیاورد بایاره و طوق زر.
فردوسی.
که از تخت زرینش برداشتندبرویاره و تاج نگذاشتند.
فردوسی.
سپه سر بسر زان توانگر شدندچو با یاره و تاج و افسر شدند.
فردوسی.
همان یاره و طوق گند آوران همان جوشن و گرزهای گران.
فردوسی.
تو بر تخت بنشین و نظاره باش همه ساله باتاج و با یاره باش.
فردوسی.
به پیش بزرگان بدو دادتاج همان یاره و طوق باتخت عاج.
فردوسی.
غلامان همه با کلاه و کمرپرستنده با یاره و طوق زر.
فردوسی.
همان یاره و تاج و انگشتری بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- دست برنجن حلقه ای ازطلا نقره یا جز آن که زنان دردست کنند دست بند. ۲ - طوق . ۳- استطاعت تحمل . ۴ - باج وخراج .
مرکبی باشد از ادویه ملینه که اطبا بجهت مسهل سازند و معرب آن یارج است و مشهور به ایارج بود ترکیبی است که اطبا بجهت تلیین طبیعت دهند و ایارج معرب آن است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. طوق: چه نازی بدین تاج گشتاسبی / بدین یاره و تخت لهراسبی؟ (فردوسی۲: ۱۶۷۶ ).
یارا: جز زُهره که را زَهره که بوسد پایش؟ / جز یاره که را «یاره» که بوسد دستش؟ (مهستی: مجمع الفرس: یاره ).
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
یاره ( به لاتین: Jary ) یک روستا در لهستان است که در گمینا اوبورنگکی شلانسکیه واقع شده است. [ ۱] یاره ۱۱۰ نفر جمعیت دارد و ۱۳۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: یاره
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
یاره در زبان لکی یعنی ۱. غیض کردن و با عصبانیت برخورد کردن ۲. در زبان لکی شعر
ی روژ و ناکام یاره پیت کردم
ایسه پشیمون وهناسه سردم
یعنی یکروز ناگهان من به تو غیض کردم و بر تو خشم گرفتم
الان پشیمون هستم و آه سرد و حسرت میخورم
... [مشاهده متن کامل]
و این بیت شعر رو در مویه های لکی برای کسی که عزیزش رو از دست داده و کار از دست رفته استفاده میشه
۳. در کل یاره یعنی بد رفتاری و برخورد نامناسب با دیگران و توپیدن با عصبانیت
ی روژ و ناکام یاره پیت کردم
ایسه پشیمون وهناسه سردم
یعنی یکروز ناگهان من به تو غیض کردم و بر تو خشم گرفتم
الان پشیمون هستم و آه سرد و حسرت میخورم
... [مشاهده متن کامل]
و این بیت شعر رو در مویه های لکی برای کسی که عزیزش رو از دست داده و کار از دست رفته استفاده میشه
۳. در کل یاره یعنی بد رفتاری و برخورد نامناسب با دیگران و توپیدن با عصبانیت
یاره همه گونه زیور و ابزار است
بیفکند یاره فروهشت موی
سوی داور دادگر کرد روی.
دقیقی
بیفکند یاره فروهشت موی
سوی داور دادگر کرد روی.
دقیقی
توان
دستبند، النگو
یاره:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " یاره" می نویسد: ( ( یاره به معنی دستبنداست. این واژه در پهلوی یارگ yārag می توانسته است بود. می انگارم که شاید این واژه از یار اوستایی به معنی سال بر آمده باشدکه چونان ستاکی باستانی و "آریانی"، نمونه را، هنوز در واژه ی آلمانی سالjahr به یادگار مانده است. اگر واژه ی یار ه یا" یار گ" که ریخت اوستایی آن را در یار که گمان میتوان زد از واژه ی " یار "به معنی سال برآمده باشد، از آن روی می تواند بود که در باور شناسی باستانی، در میانه ی چنبر با زمان و در پی آن، با سال پیوندی بوده است و چنبر یا گِردی و دایره نماد زمان شمرده می آمده است. از آن است که هنوز، در آیین" پیوکانی " ( =عروسی ) و پیوند، عروس و داماد، انگشتری چنبرین را به نشانه پیوند و به نشانه ی پیوند و پیمانی پایدار در انگشت یکدیگر می کنند. در آیین های راز و دبستان های درویشی نیز ، آفرینش در چنبری نمادینه شده است چه به دو نیم چنبر بخش می گردد: یکی از آن دو "کمانه ی فرود" ( قوس نزول ) نام گرفته است و دیگری "کمانه ی فراز" ( قوس صعود ) .
... [مشاهده متن کامل]
نیز بر همین پایه است که هنوز در پاره ای از زبان ها، چنبر و سال را واژه ای یکسان است. نمونه را، در فرانسوی، سال an یا annee خوانده می شود و چنبر anneau و در اسپانیایی سال ano و چنبر anillo نام گرفته است. ) )
( ( ابا یاره و گرزه ی گاو سر
اَبا طوقِ زرّین و زرّین کمر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص۳۹۹ . )
در جایی دیگر می نویسد: یاره یا دستبند یکی از زیورها و نشانه های فرمانروایی بوده است.
دکتر کزازی در مورد واژه ی " یاره" می نویسد: ( ( یاره به معنی دستبنداست. این واژه در پهلوی یارگ yārag می توانسته است بود. می انگارم که شاید این واژه از یار اوستایی به معنی سال بر آمده باشدکه چونان ستاکی باستانی و "آریانی"، نمونه را، هنوز در واژه ی آلمانی سالjahr به یادگار مانده است. اگر واژه ی یار ه یا" یار گ" که ریخت اوستایی آن را در یار که گمان میتوان زد از واژه ی " یار "به معنی سال برآمده باشد، از آن روی می تواند بود که در باور شناسی باستانی، در میانه ی چنبر با زمان و در پی آن، با سال پیوندی بوده است و چنبر یا گِردی و دایره نماد زمان شمرده می آمده است. از آن است که هنوز، در آیین" پیوکانی " ( =عروسی ) و پیوند، عروس و داماد، انگشتری چنبرین را به نشانه پیوند و به نشانه ی پیوند و پیمانی پایدار در انگشت یکدیگر می کنند. در آیین های راز و دبستان های درویشی نیز ، آفرینش در چنبری نمادینه شده است چه به دو نیم چنبر بخش می گردد: یکی از آن دو "کمانه ی فرود" ( قوس نزول ) نام گرفته است و دیگری "کمانه ی فراز" ( قوس صعود ) .
... [مشاهده متن کامل]
نیز بر همین پایه است که هنوز در پاره ای از زبان ها، چنبر و سال را واژه ای یکسان است. نمونه را، در فرانسوی، سال an یا annee خوانده می شود و چنبر anneau و در اسپانیایی سال ano و چنبر anillo نام گرفته است. ) )
( ( ابا یاره و گرزه ی گاو سر
اَبا طوقِ زرّین و زرّین کمر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص۳۹۹ . )
در جایی دیگر می نویسد: یاره یا دستبند یکی از زیورها و نشانه های فرمانروایی بوده است.
طاقت
یاره : یاره یک واژه ی ترکی است که از مصدر "یاراشماق " و"یاراشیق" گرفته شده است به معنی وسیله ی آرایش و زیبا سازی ، و از فارسی به زبان عربی وارد شده و به یراق تبدیل شده . این واژه در فارسی با" ابزار" ترکیب شده و به شکل" ابزار و یراق " در آمده و امروز به معنی ابزار زیبا سازی و تزیین مخصوصا در ساختمان ها بکار می رود . در فارسی به عنوان وسیله آرایش و زینت زنان هم آمده است .
... [مشاهده متن کامل]
بیرده بلالی باش نچون یانینا سوپورگه باغلاسین؟
بؤرکو باشا قویان گرک بؤرکونه ده بیر یاراشا
( شهریار ، بلالی باش )
ترجمه : انسانی که لیاقت و قابلیت داشتن نعمات و حسنات را ندارد وقتی در جهت کسب آنها تلاش کرده و به آنها دست می یابد . به موشی می ماند که به دمش جارو می بندد. کسی که کلاه را به سرش می گذارد باید آن کلاه برایش بیاید . به عبارتی دیگر :کلاه باید با لیاقت کسی که آن را به سرش گذاشته متناسب باشد .
... [مشاهده متن کامل]
بیرده بلالی باش نچون یانینا سوپورگه باغلاسین؟
بؤرکو باشا قویان گرک بؤرکونه ده بیر یاراشا
( شهریار ، بلالی باش )
ترجمه : انسانی که لیاقت و قابلیت داشتن نعمات و حسنات را ندارد وقتی در جهت کسب آنها تلاش کرده و به آنها دست می یابد . به موشی می ماند که به دمش جارو می بندد. کسی که کلاه را به سرش می گذارد باید آن کلاه برایش بیاید . به عبارتی دیگر :کلاه باید با لیاقت کسی که آن را به سرش گذاشته متناسب باشد .
به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی / ز سنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم ( حافظ )
النگو