یار

/yAr/

مترادف یار: جانانه، جانان، دلبر، دلداده، دلدار، محبوبه، محبوب، معشوق، نگار، ول، حبیب، خلیل، دوست، رفیق، صدیق، محب، صحابه، مصاحب، معاشر، همدم، همراه، هم صحبت، همنشین، پشتیبان، حامی، دستگیر، دستیار، دوستدار، طرفدار، کمک، مددکار، معاضد، معاون، معین، ناصر، نصیر، یاور، هم بازی، هم تیمی

متضاد یار: اغیار، دشمن

معنی انگلیسی:
ally, companion, comrade, darling, lover, friend, sweetheart, teammate, cobber, company, friendly, helpmate, love, partner, aid, [lit.] sweetheart, sidekick

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

یار. ( اِ ) اعانت کننده. ( برهان ) ( شرفنامه ). معین. ( دهار ). مدد. مددکار. ( غیاث اللغات ). عون. معاون. ناصر. نصیر. عضد. معاضد. ظهیر. پشت. یاور. مدد. ساعد. دستگیر. طرفدار. دستیار. مساعد. ولی. رِدْء :
خرد باد همواره سالار تو
مباد از جهان جز خرد یار تو.
ابوشکور.
و این سه گروه با یکدیگر به حربند و چون دشمنی پدید آید با یکدیگر یار باشند. ( حدود العالم ).
ترا یار کردارها باد و بس
که باشد به هرجات فریاد رس.
فردوسی.
همی خواستی از یلان زینهار
پیاده بماندی نبودیش یار.
فردوسی.
همیشه جهاندار یار توباد
سر اختر اندر کنار توباد.
فردوسی.
شما را جهان آفرین یار باد
همیشه سربخت بیدار باد.
فردوسی.
همه نیزه بودی به جنگش به چنگ
کمان یار او بود و تیر خدنگ.
فردوسی.
ز استخر مهر آذر پارسی
بیاید به درگاه با یار سی.
فردوسی.
نخواهد به تو بد به آزرم کس
به سختی بود یار و فریادرس.
فردوسی.
از این پس نخواهم فرستاد کس
بدین جنگ یزدان مرا یار بس.
فردوسی.
وز آن پس چنین گفت هر شهریار
که باشد ورا بخت پیروز یار.
فردوسی.
اگر یار خواهی ز درگاه شاه
فرستمت چندانکه خواهی بخواه.
فردوسی.
به هر جایگه یار درویش باش
همی راد بر مردم خویش باش.
فردوسی.
اگر یار باشد جهان آفرین
بخون پدر جویم از کوه کین.
فردوسی.
چو کار آمدم پیش یارم بدی
به هر دانشی غمگسارم بدی.
فردوسی.
که چون بخت پیروز و یاور بود
روا باشد ار یار کمتر بود.
فردوسی.
ز لشکر برون کن سواری هزار
فرامرز راباش در جنگ یار.
فردوسی.
چه گویی کنون چاره کار چیست
برین جنگ بی تو مرا یار کیست.
فردوسی.
ببین تا به میدان مرا یار کیست
هماورد من روز پیکار کیست.
فردوسی.
چو نیکو بود گردش روزگار
خرد یافته یار و آموزگار.
فردوسی.
مگر باز بینیم دیدار تو
که بادا جهان آفرین یار تو.
فردوسی.
بنزد سیاوش فرستاد یار
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دوست، رفیق، همدم، محبوب، معشوق، مددکار، به معنی مانندونظیر
( صفت ) ۱- محبوب معشوق . ۲- دوست رفیق . یا یار غار. ۱- ابوبکرکه درغار ثور همراه رسول خدا بود . ۲- مجازا رفیق یک رنگ وموافق ۳.- کمک کار ناصر معین . یا به یار داشتن . کمک گرفتن : هیچکس را تو استوار مدار کار خود کمن کسی بیار مدار. ( سنائی ) یا یار گرفتن . در بازی یک یا چند تن از بازی کنان رابرای کمک خودبرگزیدن . ۴- همراه: مرا حیایی مناع است و نازک طبعی با آن یاراست . ۵- دارندگی هوشیار دارای هوش .
نواب منور الدوله احمدیار خان بهادر ممتاز جنگ اورنگ آبادی که والدش نواب شجاع الدوله بهادر دلخان از حضور نواب ناصر جنگ شهید منصب هفت هزاری داشت و نواب آصفجاه ثانی احمدیار خان را بخطاب منور الدوله و منصب پنجهزاری برداشت .

فرهنگ معین

(پس . ) دارندگی : هوشیار (دارای هوش ).
(اِ. ) [ په . ] ۱ - دوست ، همدم ، معشوق . ۲ - مجازاً رفیق یک رنگ و موافق . ۳ - ناصر، معین . ۴ - همراه . ، ~ گرفتن در بازی یک یا چند تن از بازیکنان را برای کمک به خود برگزیدن .

فرهنگ عمید

= یارستن
= یاور۳: ز برق تیر روشن شد شب تار / سر دشمن چو هاون، گرز چون یار (نزاری: مجمع الفرس: یار ).
۱. محبوب، معشوق.
۲. دوست، رفیق، همدم.
۳. (ورزش ) هریک از بازیکنان یک تیم.
۴. (اسم، صفت ) همکار.
۵. (اسم، صفت ) [مجاز] همراه.
۶. (اسم، صفت ) مددکار.
۷. دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): هوشیار.
۸. یاری رساننده، کمک کننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): استادیار.
۹. (تصوف ) [مجاز] خداوند.
۱۰. [قدیمی] مرید.
۱۱. [قدیمی] مانند، نظیر.
۱۲. = جاری۱: چه نیکو سخن گفت یاری به یاری / که تا کی کشم از خُسُر ذل و خواری (رودکی: ۵۳۰ ).
* یارِ غار: [مجاز] یار و دوست موافق و وفادار. &delta، در اصل لقب ابوبکر، خلیفۀ اول است که وقتی حضرت رسول قصد هجرت از مکه به مدینه کرد همراه آن حضرت رفت و در سر راه سه روز میان غاری در خدمت آن حضرت بود.

گویش مازنی

/yaar/ دوست - معشوقه ۳یار و یاری دهنده

واژه نامه بختیاریکا

کَمین

جدول کلمات

دوست
یار «عروس»
داماد
یار «مهره»
پیچ
یار «هاردی»
لورل

مترادف ها

adjoint (اسم)
هم دست، کمک، یار، دستیار، معاون استاد

partner (اسم)
هم دست، شریک، پا، یار، سهیم، همسر، انباز

fellow (اسم)
آدم، یار، دوست، رفیق، بچه، یارو، مرد، شخص

bloke (اسم)
آدم، یار، رفیق، یارو، هم کار

adjunct (اسم)
ضمیمه، یار، کمک فرع، قسمت الحاقی، صفت فرعی

sweetheart (اسم)
یار، دلارام، معشوقه، عزیز، دلبر، نوعی نان شیرینی بشکل قلب، مامانی

friend (اسم)
یار، دوست، رفیق، مانوس

helper (اسم)
هم دست، کمک، یار، یاور، معین، معاون

alter ego (اسم)
یار، رفیق شفیق، خود، دیگر خود

adjutant (اسم)
کمک، یار، یاور، اجودان، معین

gill (اسم)
تمیز کردن، یار، ابجو، دلارام، دوشیزه، دختر، دلبر، دختربچه، گوشت ماهی، پیمانهای برای شراب، دختر جوان، استطاله زیر گلوی مرغ، نوعی نان شیرینی بشکل قلب

bosom friend (اسم)
یار، دوست

paramour (اسم)
یار، عاشق، معشوقه، رفیقه، فاسق، موله، مول

pal (اسم)
هم دست، شریک، یار، رفیق، بابا

buddy (اسم)
یار، رفیق، خیلتاش

billy (اسم)
یار، رفیق، نوعی کتری فلزی، چماق یا گرز راهزنان، همدم، برادر، چوب دستی، باطوم یا چوب قانون پاسبان

chummy (اسم)
یار، محکوم

close friend (اسم)
یار

helpmate (اسم)
یار، یاور، همسر، کمک و همدست

turtledove (اسم)
یار، عزیز، کبوتر قمری

yokefellow (اسم)
شریک، یار، رفیق، هم تراز، شریک زندگی

pard (اسم)
یار

playmate (اسم)
پا، یار، مرد، همبازی

succourer (اسم)
یار

فارسی به عربی

حبیب , رفیق , زمیل اللعب , شریک , صاحب , صدیق , عشیقة , متنوع , مساعد , ملحق , ودی

پیشنهاد کاربران

سلام
در جواب کاربر آتوسا بختیاری و آرش پارسی ،
پانترکی ها و پان کردی ها ( و نه ترک ها و کرد های وطن دوست کشورم )
الان دیگه پانترکی ها و پانکردی ها میان و نام کاربری پارسی میگذارن تا نظرات بی اساس خود رو بیان کنند و میخوان طوری نمایش بدن که آره ما ایرانی هستیم ولی نظر ما این است ، من به عنوان یه لر بختیاری اهل استان خوزستان نظرم اینه ، عشق است ایران و عشق است زبان پارسی ، من میگم که این افراد ایرانی نیستند و پانترکی و پانکردی هست ، چون اصلا به طرز متن نوشته شده شون نگاه کنید متوجه میشوید ، از سر فشار نمی نویسن زبان پارسی و می نویسن لسان دری 😂😂😂 و بعد جالبه از اون ور می نویسند زبان تورکی ( پانترک ها کلمه ترک رو اینجوری می نویسند � تورک )
...
[مشاهده متن کامل]

همین الان اگر یک پارسی زبان متون و کتیبه های زمان ساسانیان رو بررسی کند ، بعد راحت متوجه میشوید اکثر
آن زبان رو ، ، بعد اینا میگن زبان پارسی رو بعد از اسلام بوجود آوردن ، خوب من الان از همین پانترک ها و پان کرد ها میخوام که قدیمی ترین متن اونا که به زبان ترکی و کردی نوشته شده رو بیارن و ما هم قدیمی ترین متن و کتیبه زبان پارسی رو بیاریم ببینیم ، کدوم قدیمی تر هست و کدام مطابقت بیشتری دارد
خود کتیبه کارنامه اردشیر بابکان که مال حدود 2 هزار سال پیش هست کفایت میکنه برای اینا ، و وقتی اون رو بخوانید میبینید که چقدر به زبان پارسی امروزی نزدیک هست ، بقیه کتیبه پیش کش
یه ادعایی که این جور تجزیه طلب ها دارن ، اینه که در زبان پارسی کاربردی امروزی کلمات عربی زیاد هست ، اینا هنوز فرق بین زبان پارسی کاربردی امروزی و زبان پارسی اصیل رو نمیدانند ، زبان پارسی کاربردی امروزی که ما در گفتگو هامون به کار میبریم دارای لغات بیگانه هست ولی ما برآب هر کلمه بیگانه چندین جایگزین پارسی داریم ، و زبان پارسی اصیل هم زبان ساسانیان و اوستا و . . . هست که خداروشکر حداقل ازش کتیبه و آثار زیادی مونده
حالا من از این تجزیه طلب ها یه سوال دارم شما برید و یه متن از دوره حکومت عثمانی برای من بیاورید و مقایسه کنید ببینید چقدر کلمات بیگانه در اون هست ، این افراد انگار نمیدانند که همین حدود یک قرن پیش بود که آتاترک دستور داد که کلمات جدید ساخته بشن و به جای کلمات عربی و پارسی در زبان ترکی استانبولی به کار برده شوند ، ما ها حافظه مون حداقل ضعیف نیست و این ها رو می دونیم
اگر کسی منکر وجود زبان پارسی هست بیاید تا من چندین متن از علما و تاریخ نگاران عرب ، و یونانی و غربی و ترکی و ایرانی بیارم مبنی بر وجود و قدرت زبان پارسی از ابتدا تا کنون
کلمه یار پارسی هست و شما نمی توانید اون رو مصادره کنید ، مثل دیگر چیز ها که دارید دست می گذارید روی اونها

کلمه یار ( پسوند ) کلمه �یار� گاه در ترکیبات مزید مؤخر ( پساوند ) باشد و به معانی گوناگون آید: 1 - در برخی کلمات و بخصوص اسامی خاص چون اسفندیار، شهریار، بختیار، ایزدیار و جز آنهامعنی �داده � را رساند. در حاشیه تاریخ ایران باستان ذیل کلمه اسفندیار آمده است : دات َ که به معنی �داده � است در پارسی کنونی مبدل به �یار� شده و نظایر این تغییر بسیار است مانند اسفندیار و. . . ( ص 5357 ) پسوند �یار� در آخر نامهای خاص مبدل داته اوستایی [ = داده ، آفریده ] است چنانکه در اهورمزده داته ( اورمزدیار ) اشتی داته ( هوشیار ) ، خشثروداته ( شهریار ) ، بختوداته ( بختیار ) و غیره. . . ( مزدیسنا و ادب پارسی از دکتر معین ص 331 ) . 2 - در کلماتی چون سعادت یار، ظفریار، دولت یار به معنی قرین و ملازم آید . 3 - در کلماتی چون آبیار، بازیار، رمه یار، دامیار ( صیاد ) و غیره به منزله ادات حرفه و مانند �گر�باشد. 4 - در الفاظی نظیر چاریار ( چهاریار ) و شب یاربه معنی رفیق و مصاحب باشد؛ حب الشبیار، معناه بالفارسیة، رفیق اللیل. ( تذکره داود ضریر انطاکی ) . 5 - درکلمه کوهیار ( قوهیار ) مازیار ظاهراً ادات امکنه است. 6 - در الفاظ جدید دانشیار، دادیار، کونسولیار و جز آنها به معنی معین ، معاون و یاور باشد. علاوه بر ترکیباتی که در ذیل معانی کلمه گذشت کلمات زیر که به ترتیب حروف تهجی آورده می شود در فیشهای سازمان لغت نامه بعنوان ترکیبات یار آمده است : آبیار، اویار، اسفندیار، افزاریار، اﷲ یار، ایزدیار، بازیار، بختیار، بهمنیار، بیسیار، پزشکیار، پشتیار، پیسیار، پیشیار، خدایار، خردیار، حشیار، خواجه یار، دادیار، دامیار، دانشیار، دوستیار، دین یار، رم یار، رمه یار، سعادتیار، شبیار، شدیار شهریار، طالعیار، ظفریار، علی یار، قوهیار، کامیار، کشتی یار، کم یار، کنسولیار، کوشیار، کوهیار، گاویار، گشیار، گویار، مازیار، ماهیار، مهریار، مهیار، نابختیار، ناویار، نصرت یار، هشیار و هوشیار که با الحاق یاء مصدری به آخر آنهایی که حاصل خاص نباشند حاصل مصدر ساخته شود چون آبیاری
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا
منبع عکس. فرهنگ عمید

یار
کلمات لسان تاجیکی یا دری به هیچ عنوان با حرف ی شروع نمیشوند. حتی کلمات تورکی که واجد حرف ی هستند بعد از این که توسط افغان ها کپی برداری میشوند دچار تغییر می شوند
مثلا کلمه یک دری نیست و هندی یا سانسکریتی است و کلمات مشتق از کلمه یک هیچ کدام دری نیستند و حداقل یک ریشه هندی دارند مثل یگانه که از یک هندی و انا تورکی ساخته شده . انا به شکل انه وارد لسان افغانی شده مثل سالانا سلانا ، نازلانا نازلانا که این پسوندبه شکل انه وارد دری شده . این پسوند قید ساز تورکی است و از آن قیودی مثل متاسفانه و خوشبختانه تولید کرده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمات تورکی مثل یام ، یاداق ، یالا بعد از ورود به لسان دری یا تاجیکی به اولشان حرف پ اضافه شده و کلمات پیام ، پیادا یا پیاده ، و پیالا یا پیاله ساخته شده . یام در لسان تورکی به معنای پیک و چاپار هست که چاپار نیز تورکی هست. یالاماق یعنی لیسیدن و پیاله وسیله لیسیدن. یاداق یعنی بدون اسب یا رکاب که به شکل پیاده وارد لسان تاجیکی شده .
لسان تاجیکی به هیچ عنوان نظام احصاء و اعداد مستقل نداره و از اعداد هندی یا سانسکریتی استفاده میکنه و حتی فاقد چهار عمل اصلی ضرب و تقسیم و جمع و تفریق هست و حاکی از ضعف و عقب ماندگی این زبان مونتاژی دربار تورکان است. در حالی که لسان تورکی سیستم احصا مستقل داشته و هزاران ساله که برای چهار عمل اصلی معادل داره
اما بعضی کلمات تورکی واجد حرف ی بدون تغییر وارد لسان تاجیکی شده اند مثل یار
یار در لسان تاجیکی هیچ ریشه معنا داری نداره . . . یار کلمه کلیدی ادبیات تورکی هست و بیشتر در تورکستان استفاده شده . . . یارماق در زبان تورکی یعنی نصف کردن و یارم یعنی نصف یا نیمه من.
سایر کلمات تورکی که با حرف ی شروع شده و وارد لسان افغانی شده اند عبارتند از :
شناسایی
یارغی ( یرغو ) ، یاد ، یال ، یاغی ، یایلاق ( ییلاق ) ، یاتاغان ، یاغلاوا ( یغلاوی ) ، یاساوول ( یساول ) ، یاواش ( یواش ) ، یاراق ( یراق ) ، یاقا ( یقه ) ، یوغ ، یونجا ( یونجه ) ، یغما ، یوروش ( یورش ) ، یوزباشی ، یدک ، یاوا ( یاوه ) ، یاس ،

یار
با همدیگر دعوا نکنید یار در ترکی و فارسی کاملا متفاوت است با دو ریشه جدا از هم مثل بد انگلیسی و بد فارسی
سعی در سرقت هم نکنید به هر دو طرف میگم البته اکثرا این موضوع از طرف چم شناسان است چون از دیدگاه آنها زبان ترکی جمعا ۲۰۰ سال اینا قدمت دارد و زبان غزنویان و خزر ها و بقیه ایل ها کاملا در هاله ای از ابهام است!
...
[مشاهده متن کامل]

درود بر همگی.
در این دیدگاه نمیخواهم به کاربر /آتوسا بختیاری/ پاسخ دهم.
همه یا بیشتر ما دست کم یک بار با کاربر /آتوسا بختیاری/ آشنا شده ایم.
این کاربر که گویا از نژاد ترک می باشد، خیلی ساده هر روز درباره واژگانی که بچه 1 ساله هم میداند پارسی هستند دیدگاه میگذارد و با برخی پشتوانش ( =استدلال ) ها و برخی باور های نادرست، می کوشد که همه چیز را گمراه کند.
...
[مشاهده متن کامل]

یا به راستی چنین باور هایی دارد، که خب کسی گفته های او را اگر هم راست باشد ( که دیده نشده! ) باور نمی کند.
ولی اگر چنین باور هایی نداشته باشد، به گمانم، یک "بازی" و "تفریح" برای او شده است!ما چه میدانیم، شاید این نام "آتوسا" که گول زننده می باشد ( خودتان می دانید چرا! ) الکی است و این کاربر در "اصفهان" نباشد، شاید فردی و مردی 23 ساله در استان سمنان باشد و در خانه شان نشسته باشد و دارد به ما قاه قاه میخندد که چگونه نوشته هایش برایمان با ارزش شده و به آنها پاسخ می دهیم.
خود من هم دورانی اینگونه بودم ولی نه در آبادیس! دیگران را در بازی ها و تارنما ( =سایت ) های دیگر برای خنده "فِشاری" می کردم و میخندیدم. ( آزاری به آنها نمی رساندم ولی! )
پس نِگاه من این است که این کاربر، نه نامش "آتوسا بَختیاری" است و نه در "اصفهان" است و در شهری و در خانه شان با نام پنهان، دارد این کار ها را برای سرگرمی می کند. پس دوستان، دیدگاه های این کاربر را شوخی بگیرد و خیلی به خودتان فِشار نیاورید و پاسخ هایتان کوتاه و ساده باشد یا پاسخی ندهید و اگر میبینید کسی پاسخی به او یا کاربر دیگری داده است، خودتان را خسته نکنید.
درود بر کاربر گرامی و جناب مهدی کشاورز هم استانی که پاسخی زیبا و کوتاه برای این کاربر فرستاد.
( میبینی همین کاربر /آتوسا بختیاری/ در پاسخ به من شناسنامه اش را می فرستد تا بگوید من نامم همین است! )
بدرود دوستان، بدرود!

[یارو] در آغاز یک بایستار یا قانون برای خودش می شناساند: [در پارسی هیچ واژه ای با واج /ی/ آغاز نمی شود] پس بنابراین به این فرجام دست می یابد که [یار] یک واژه ی ترکی است!
نخست اینکه یار از واژه ی "اَیار" در زبان پهلوی به دست آمده زمانی که هنوز ترکی هیچ گواه و مدرکی برای بودنِ خودش ندارد، واژه ی ایار به ریخت عیار به تازی نیز درون شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

و دوم، واژه های پارسی آغازشده با واج /ی/:
یک، یازده، یا ( پیوندواژ ) ، یاوه ( چرت گوییهای برخی ها ) ، یشت ( یکی از نسکها یا کتابهای اوستا ) ، یسن و یسنا ( =پرستش، جشن ) یاد، یار و یاور، یگان، یگانه، یزدان، یافتن، یابنده، یل، یابو، یخ، یازیدن، یاخته، یوز و یوزپلنگ، یاس و یاسمن، یوشن ( آویشن ) ، یاکند ( به ریخت یاقوت درون تازی شده ) ، یاسوج، یزد، یزدیار ( نام موبدی در زمان یزدگرد ) یزداد و. . . .
واژه ی یار در کهن ترین نوشته های پارسی:
خرد باد همواره سالار تو / مباد از جهان جز خرد یار تو.
ابوشکور بلخی
ترا یار کردارها باد و بس / که باشد به هرجات فریاد رس.
فردوسی.

یار در زبان تورکی به معنای نیمه گم شده است
یارماق یعنی نصف کردن
کلمات زبان دری با حرف یا شروع نمی شوند و این یک قاعده است که خیلی از افراد از آن بی خبراند . . . یار کلمه ای تورکی است
کلمات زبان تورکی نیز با حرف ر شروع نمیشوند
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان انگلیسی نیز حرف ژ وجود ندارد و کلمات واجد این حرف غیر انگلیسی هستند مثل گاراژ

علّامه مهدی بارانی
یار:در علم عشق و حالات و اشارات و احساس و معاشقه یار اسم و صفت برتر و مختص و مشروط است و تا جمله کمالات و آداب و صفتهای کمالی و جمالی به درجات اتم و اکمل نرسد این حالت در قالب اسم و صفت متجلی و هویدا نگردد. انکه در دیگری و با دیگری چنان تفاهم و ادغام دارد که گویی او دیگریست و دیگری اوست. این اسم و ضمیر برتر و حالت بر قلیل بسیار اندکی که در مقام صدق و خلوص اند هویدا و همنشین گردد. زهی حسرت… زهی توفیق…
...
[مشاهده متن کامل]

یار کلمه ایست ترکی . از مصدر یارماق به معنی نصف کردن. یاری یعنی نصف یاریم یعنی نصفم
مرا بجز شریعت راهی نیست
بجز یار مهربان دل خواهی نیست
کس را بجز سلطه قدرت او جایی نیست
درد از او بجز درمان او راهی نیست
مرا گر درد و درمان از او شوقی نیست
می صافی او ره میخانه بی وفایی نیست
پارسی ره میخانه با می یار تا مقصد رهی نیست
بجز ره یار مقصد به بریان دشت رهایی نیست
مصدر یارماق به معنی نصف کردن هست، در ترکی آذربایجانی به بلغور ، یارما می گویند ، نصف شده گندم ، یار به معنای نصفه ، یاریم ( یار من ) یعنی نصفه من ، یار یعنی کسی که با وجودش آدمی کامل می شود.
یار به زبان سنگسری
هِم دّل
هِم رِه
رِفِق
مِه جون
مِه دّل
هِم دِرد
هِم گروه
هِم چویی
کمک رِ سون
پارسی با یار مرهم درد یافته ام
بی یار در اضطراب وپریشانی آشیان ساخته ام
ریشه اوستایی کلمه یاری، اَوَرِ ( کمک، یاری ) و ریشۀ پهلوی آن اَیاریه یا خود همان یاری است
در زبان آذری 'یاری، یاریسی' به معنی نیمه میباشد و یار یعنی نیمه گمشده
mate
مونس، جانانه، جانان، دلبر، دلداده، دلدار، محبوبه، محبوب، معشوق، نگار، ول، حبیب، خلیل، دوست، رفیق، صدیق، محب، صحابه، مصاحب، معاشر، همدم، همراه، هم صحبت، همنشین، پشتیبان، حامی، دوستدار، طرفدار، کمک، مددکار، معاضد، معاون، معین، ناصر، نصیر، یاور
یار:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "یار " می نویسد : ( ( یار در پهلوی در ریخت ایار āyar بکار می رفته است . به گمان ، ریختی از این واژه در تازی عیّار شده است. این شاید از آن روی است که جوانمردان و رادان و وابستگان به انجمن های " فتیان" یکدیگر را "یار "می نامیده اند. هنوز یکی از آیین های راز " آیین یاری" یا یارْسان خوانده می شود. کاربرد واژه یارو ساخته شده از : یار /و ( = پساوند ) در زبان مردمی پارسی به معنی فلان :کسی که نمی خواهند آشکارا و به نام از وی یاد آورند ، نیز می تواند بود که از همین انجمن های نهانی به یادگار مانده باشد. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( جوانیش را خوی بد یار بود ؛
همه ساله ، با بد به پیکار بود . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 216. )

یار : قرین و همدم
یار تو زیر خاک مور و مگس
بَدَلِ آنکه گیسوت پیراست
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۵.
مونس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس