گوهر ملک

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

گوهر ملک. [ گ َ / گُو هََ م ُ ] ( اِ مرکب ) کنایه از پادشاهزاده باشد. || پادشاه را نیز گویند. ( آنندراج ).

گوهر ملک. [ گ َ / گُو هََ م ُ ] ( اِخ ) دخت ملکشاه سلجوقی و همسر سلطان مسعودبن ابراهیم ملقب به مهدالعراق. ( اخبارالدولة السلجوقیة ص 58 ).

گوهر ملک. [ گ َ / گُو هََ م ُ ] ( اِخ ) نام یکی از ده تن ندیمه های شیرین است و چون خسرو و شیرین در شکارگاه بهم میرسند در وصف بهار و عیش خسرو و شیرین هریک از ندیمه ها برای پیوند آن دو تن افسانه ای سرودندکه نظامی هریک را در دو بیت آورده است :
زبان بگشاد گوهر ملک دلبند
که زهره نیز تنها بود یک چند.
نظامی ( خسرو و شیرین ص 135 ).
همایون و سمن ترک و پریزاد
ختن خاتون و گوهر ملک و دلشاد.
نظامی ( خسرو و شیرین ص 133 ).

فرهنگ فارسی

یکی از ده تن ندیمه های شیرین است و چون خسرو و شیرین در شکارگاه بهم رسیدند در وصف بهار و عیش آنان هر یک از ندیمه ها برای پیوند آن دو تن افسانه ای سرودند که نظامی نام هر یک را در دو بیت آورده : [ زبان بگشاد گوهر ملک دلبند که زهره نیز تنها بود یک چند همایون و سمن ترک و پریزاد ختن خاتون و گوهر ملک و دلشاد . ] ( خسرو و شیرین نظامی )
نام یکی از ده تن ندیمه های شیرین است و چون خسرو شیرین در شکار گاه بهم می رسند در وصف بهار و عیش خسرو شیرین هر یک از ندیمه ها برای پیوند دو تن افسانه ای سرودند که نظامی هر یک را در دو بیت آورده است .

پیشنهاد کاربران

بپرس