هر آنکو زاغ باشد رهنمایش
به گورستان بود پیوسته جایش.
( ویس و رامین ).
گفت این مشتی اوباشند... از هر جایی فرازآمده به یک ساعت از ایشان گورستانی توان کرد. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 42 ). بدیدم اینها به پای خویش به گورستان آمده اند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 435 ).چه دَوَم بیهده سوی بستان
خود همی یابمش به گورستان.
سنایی.
چو آهو سبزه ای بر کوه دیده ز شورستان به گورستان رمیده.
نظامی.
رجوع به گور شود.- امثال :
نه نه نه نه پستان ، پستان برود گورستان . رجوع به امثال و حکم ج 4 ص 1857 شود.
این مرده و این گورستان . ( امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 337 ).