گور

/gur/

مترادف گور: آرامگاه، بارگاه، تربت، خاکجا، رمس، ضریح، قبر، لحد، مثوی، مدفن، مرغزن، مرقد، مزار، دشت، صحرا، گورخر

معنی انگلیسی:
grave, tomb, out-of-the-way, outback

لغت نامه دهخدا

گور. ( اِ ) به معنی قبر باشد، و آن جایی است که مرده آدمی را در آن بگذارند. ( برهان ). قبر معرب گور است. ( آنندراج ). تربت. خاک. نهفت. ستودان. ادم. ثُکنة. ( منتهی الارب ). جَدَت. ( دهار ). جَدَف : حَفیر؛ گور کنده. رَجَم. رَجمة. رُجمة. راموس. رَمس. ضَریح. رَیْم. طَفد. کَفر. مَرقَد. مَرمَس. مَضجَع. مَنهَل. وَتیرة. ( منتهی الارب ). روضه. مدفن :
ای چون مغ سه روزه به گور اندر
کی بینمت اسیر به غور اندر؟
منجیک ( از لغت فرس چ اقبال ص 235 ).
هر که را بخت یارمند بود
گو بشو مرده را ز گور انگیز.
خسروی.
گور یعقوب لیث آنجا [ وندوشاور ] است. ( حدود العالم ). و هم آنجا [ به نوقان ، شهری از طوس ] گور هارون الرشید است. ( حدود العالم ).
خواجه ابوالقاسم از ننگ تو
برنکند سر به قیامت ز گور.
رودکی.
با کسان بودنت چه سود کند
که به گور اندرون شدن تنهاست.
رودکی.
به گور تنگ سپارد تو را دهان فراخ
اگرْت مملکت از حد روم تا حد زاست.
کسایی ( از لغت فرس ص 51 ).
ستودان نیابیم یکسر نه گور
بکوبند سَرْمان به نعل ستور.
فردوسی.
هر آنکس که پیش من آید به جنگ
نبیند به جز دوزخ و گور تنگ.
فردوسی.
صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت
تار چون گور و تنگ چون دل زفت.
عنصری.
در سایه رز اندر گوری بکنیدم
تا نیکترین جایی باشد وطن من.
منوچهری.
تن من گر بدین حسرت بمیرد
به گیتی هیچ گورش نه پذیرد.
( ویس و رامین ص 347 ).
هر کس... آخر به مرگ ناچیز شود، و باز به قدرت آفریدگار... از گور برخیزد. ( تاریخ بیهقی ). فرمود تا وی را در خانه ای کردند سخت تاریک چون گوری. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 340 ). آن را که به گور خفت به خانه نتواند خفت. ( قابوسنامه از سبک شناسی ج 2 ص 120 ).
تن گور توست خشم مگیر از حدیث من
زیرا که خشمگیر نباشد سخن پذیر.
ناصرخسرو.
و در آن که گوری هست که ترسایان آن را قبرالمسیح خوانند، گور آن مرد است که صورت مسیح بر او پیدا آمد و بیاویختندش. ( مجمل التواریخ ).
می نبینی آن سفیهانی که ترکی کرده اند
همچو چشم تنگ ترکان گور ایشان تنگ و تار.
سنایی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

طایفه ایست از طوایف ناحیه مکران .
( اسم ) ۱ - دشت صحرا : گورخر . ۲ - جای بی آب و علف که پشته و شکستگی بسیار داشته باشد : روی صحرا به زیر سم ستور گورگشتی ز بس گریو. گور . ( هفت پیکر ) ۳ - گورخر : دست او و پای او و سم او و چشم او آن شیر و آن پیل و آن گور و آن رنگ . ( منوچهری ) یا گور سرخ . نوعی اسب : الوس چرمه ... زردرخش ..
دهی است از دهستان میانکوه بخش مهریز شهرستان یزد که در ۲۵ هزار گزی جنوب مهریز و ۵ هزار گزی جنوب خاوری جاده فرعی ابرقو بفخر آباد و سریز واقع شده است .

فرهنگ معین

(اِ. ) قبر، جای دفن مرده . ، ~ خود را کندن کنایه از: اسباب نابود خود را فراهم کردن ، ~ خود را گم کردن کنایه از: رفتن و ناپدید شدن شخص بد یا دشمن .
(اِ. ) ۱ - گورخر. ۲ - جای بی آب و علف .

فرهنگ عمید

پستانداری وحشی شبیه خر با رنگ زرد و خط های سیاه که در افریقا پیدا میشود و دسته دسته حرکت می کنند، گور اسب، گورخر.
۱. جایی که مرده را دفن کنند، قبر: نبشته ست بر گور بهرام گور / که دست کرم بِه ز بازوی زور (سعدی: ۱۰۸ ).
۲. [قدیمی] صحرا، بیابان.

فرهنگستان زبان و ادب

{grave, burial} [باستان شناسی] مکانی برای تدفین انسان و گاهی حیوان

گویش مازنی

/gaver/ گبر زرتشتی

واژه نامه بختیاریکا

( گِوِر * ) کودکی که سنش ایجاب کند کارهایی بکند
( گَور ) ( ن ) ؛ نماد دل گبر؛ دل سنگ؛ بی احساس
( گِوِر ) غذایی که از مخلوط درشته گندم کوبیده شده و روغن حیوانی استفاده می شود.
چال

دانشنامه عمومی

گور، [ ۱] مزار، قَبر یا مدفن حفره ای در زمین است که مردگان را در آن به خاک می سپارند.
واژه قبر عرب شده «گور» است که به صورت قُبور نیز جمع بسته می شود. اگر در مورد گور افراد با احترام یاد شود به آن آرامگاه یا مَقبره ( جمع: مقابر، مقبره ها ) نیز می گویند. اگر گور فرد محل زیارت شود به آن مزار گفته می شود. گور مقدسان و مرشدان دینی را تربت و خاک می نامند. در قدیم برای گور واژه «نهفت» و واژه هایی چون گورگاه و گورجای هم به کار می رفته است. [ ۲]
محلی که گورهای زیادی در آن در کنار هم کنده شود گورستان یا قبرستان نام دارد و که شهرداری های شهرهای ایران از دهه ۸۰ و ۹۰ خورشیدی اصطلاح آرامستان را نیز برای این منظور به کار می برند. [ ۳]
در ایران منطقه خاورمیانه سنگ قبر را به طور خوابیده بر روی گور می گذارند اما در کشورهای فرنگی سنگ گور به شکل ایستاده بالای گور جای دارد. گورها گاه به صورت خانوادگی در بخشی از گورستان در کنار هم یا در محدوده ای مشخص با عنوان «گور خانوادگی…» قرار داده می شوند و در این حالت گاه این بخش ها سرپرست ها یا کلیددارهایی هم دارد که متولی گور نامیده می شوند.
ایرانیان زرتشتی پیش از اسلام مردگان خود را در دخمه مدفون می کردند. دخمه چاهی است سنگی که مرده را در آن قرار می دهند. پس از اسلام نخستین گورستان ها سنگی بوده و مردگان در آن قرار می گرفته اند. مانند قبرستان سیراف که قدیمی ترین قبرستان کشف شده ایران در دوران اسلامی است. آن ها استخوان های به جامانده از مردگان را نیز در چاله ای به نام استودان می ریختند.
امروزه در برخی کشورها از دستگاه های لیزری نیز برای حکاکی سنگ هایی مثل سنگ مزار یا سنگ های یادبود استفاده می شود. در این روش با اسکن کردن تصاویر و ورود آن ها به رایانه می توان بدون دخالت دست، آن ها را بر روی سنگ قبر حکاکی نمود. [ ۴]
• چال
• خاک حفاری شده گور
• در برخی موارد: تاق سنگی یا آجری.
• سنگ قبر یا نشانه های یادمانی دیگر از جمله گنبد و دیگر سازه ها
مردگان را، بسته به فرهنگ ناحیه، کفن پوش یا در تابوت در درون چال گور می نهند.
به بازشکافتن و بیرون آوردن دوباره مرده از گور، اصطلاحاً نَبش قبر می گویند که واژه نبش به معنی شکافتن و کندن است. [ ۵]
در قوانین کشورهای اسلامی منظور از نبش قبر آنست که پیکر مرده ای که با دفن پوشیده شده آشکار شود، بنابراین اگر گوری را بکنند و خاک آن را بیرون بریزند، بدون آنکه جسد مرده آشکار شود نبش حرام به شمار نمی آید. و همچنین اگر مرده را روی زمین قرار داده و بر او بنائی کرده باشند یا در تابوتی از سنگ و مانند آن باشد سپس او را بیرون آورند نبش حرام نیست ) . [ ۶]
عکس گورعکس گورعکس گور

گور (بلژیک). شهر گور ( به فرانسوی: Gavere ) در شهرستان گان در استان فلاندری شرقی در منطقه فلاندری در کشور بلژیک واقع شده است.
عکس گور (بلژیک)عکس گور (بلژیک)عکس گور (بلژیک)عکس گور (بلژیک)

گور (دهانه). گور یک دهانه برخوردی در ماه است.
عکس گور (دهانه)

گور (فیلم). گور ( انگلیسی: The Grave ) فیلمی است که در سال ۱۹۹۶ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به گابریله انور، جاش چارلز، دونال لوگ، کیث دیوید و جان دیهل اشاره کرد.
عکس گور (فیلم)

گور (مجارستان). گور ( به مجاری: Gór ) یک شهرداری در مجارستان است که در واش واقع شده است. [ ۱] گور ۱۰٫۹۹ کیلومتر مربع مساحت و ۲۵۲ نفر جمعیت دارد.
عکس گور (مجارستان)عکس گور (مجارستان)عکس گور (مجارستان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

رمس

مترادف ها

tomb (اسم)
خاک، مقبره، مزار، ارامگاه، قبر، گور

sepulcher (اسم)
مقبره، مزار، دفن، قبر، مرقد، گور، قبر ساختن

sepulchre (اسم)
مزار، دفن، قبر، مرقد، گور

فارسی به عربی

قبر

پیشنهاد کاربران

لطفا تا انتها بخوانید و پیوند واژه ها را با هم بسنجید
کَپَک = آنچه توسط برخی چیزها پوشیده میشود
کپشن = کاپشن = caption = پوشاننده = موضوع = دربرگیرنده ( دقت بفرمایید چتر بودن و مستور بودن آن اشاره شده است یعنی هم میپوشاند و هم پنهان میکند همچون واژه پوشیدن که هم محافظت میکند و هم مخفی ) ؛ همچنین به هر چیز U مانندی کاپ یا کَپ میگویند که به دلیل شکل U مانند به پاشنه پا در زبان مازندرانی کاپ گفته شد / در زبان لاتین به دلیل شکل U مانند برخی استکان ها بدان کاپ گفتند. آیا کاپر یعنی پوشاننده / مخفی گر و منکر ؟؟
...
[مشاهده متن کامل]

کَف = حبابهای یا هر چیزی که باعث پوشیدن یا پنهان کردن چیزی شود
کَپَر = پوشش هایی ( تلویحا خانه های چادر مانند ) که باعث پوشاندن و مخفی شدن میشود
کاپ =cup یا جام که چیزی را در درون خود میگنجاند = مخفی میکند.
گور که بعدها بدان قبر گفتند یعنی تنه یا جسمی که میپوشاند / دقت بفرمایید تن از تنیدن آمده یعنی در هم پیچ خورده یعنی مخفی و مستور = ملاک پنهان کننده روح بوده.
با تبدیل واو به ب در گور ؛ گبر را خواهیم داشت که به پنهان کنندگی و مستور سازی میرسیم که بیشک گبر بعدها به قبر تبدیل شد
نکته اینکه همانطور که دوستمان گفتند گور واژه ای بسیار کهن است و از آن ریشه های زیر ساخته شده و هر کدام چمار و معنای خود را یافته مانند
گور / کور / خور
گبر / قبر
گپر / گفر / کفر / کف میتواند از نگاه دگردیسی آوایی به ریخت امروزی درامده باشند پس میتوان گفت کَفَر و کَف یعنی پوشاننده و مخفی کننده و نیز برای خور یعنی منبع یا دارنده
برای کور یا کُر ( core ) یعنی هسته یا چشمه ( از همینرو در زبان ایرانی به core هسته میگوییم ) یعنی چیزی که در وجود آن است = ساخته شده = دربرگیرنده
پس میبینیم که در هر ریختی یک چم و معنا پیدا کرده و میتوان گفت سه مئدل معنایی از این ریشه ها داریم
1 - محافظت و دربرگرفتن
2 - پوشاندن = حمایت و پنهان سازی
3 - منبع یا هسته یا دربرگیرنده = اشاره به هر چیزی ک چیزی را بپوشاند مانند جسم یا گور یا قبر یا کَپَر یا کَف و . . .
مثال های دیگر
کوروش = هسته روشنایی یا هسته روژ ( روژ همان روز یا روشن می باشد ) و کور یعنی خور و هسته یا منبع
خور = خوراک = منبع یا هسته غذایی / آخور = منبع غذای حیوانات / خورآسان = جایی که خورشید آسان گرفته = جایگاه آسایش و استراحت خورشید / خورشید = منبع و دارنده شید ( نور ) / خوردن = منبع سازی ( تغذیه سازی ) / هور یا آهورا = منبع یا دارنده و . . .
پس کُفر ریشه دیگری از کپر و . . . . میباشد یعنی پوشاننده و مخفی کننده راستی
کفش از کپش امده و انرا در کاپشن لاتین میبینیم . کپ یا کاپ همانیست که بعد ها به پاشنه پا ( به دلیل U شکل بودن ان ) و جام یا کاپ ( CUP ) گفته شد که باز هم از برای U شکل بودن ان است . همچنین در گپر که بعد ها کَپَر ( نوعی چادر کوچ نشینان ) آنرا داریم
در کَپَک =کفک = کَپ کوچک
کپ که بعد ها کف شد
در کپشن و کاپشن = caption که هم پوشاننده و پنهان کننده است انرا داریم
روشن اینکه کف میپوشانند و مخفی میکند همانطور که کفش ( کپش ) میپوشانند و مخفی میکند / از سویی پوشاندن در زبان امروزی هم دو چم برتن کردن و پنهان کردن دارد ؛ همگی اینها از هم آمدند.
چیزی که پیداست اینه بر وزن مادر؛ برادر ؛ خواهر، پدر؛پسر؛دختر و . . . . . گبر یا گپر از گپ ِر یا کپ ِر آمده ( صفت فاعلی ساز در دوران قدیم که بعد ها به گر امروزی تبدیل شد ) حال اگر از گپ آمده باشد میشود حرف و فاصله ( gap = سخن یا فاصله ( توضیح اینکه حرف در عربی یعنی فاصله و تحریف یعنی فاصله اندازی و دور ساختن از اصل هر چیزی ) ) و گپر میشود کسی که تحریف میکند یا فاصله می اندازد ( همانی که نوشتید کافر ) اگر از کپ آمده باشد که بعدها کف و کفر از ان ساخته شد میشود پوشاننده؛
مورد دیگر واژه جبر است که گویا با تبدیل گ به ج و پ به ب از گپر ساخته شده و به ظالم و جابر امروزی شناخته میشود و به گمان میرسد نامسلمانان را به این عناوین نسبت دادند؛ پس گویا ظالم، جابر، کافر و مخفی کنندگی از نامسلمانی را به آنان نسبت داده بودند.

گور، او را همانند او در جور عربی به معنی ظلم و ستم بخوانید، این واژه میشود پاره ای از زمان، لختی از زمان در گویش دشتی و مترادف گاه در فارسی هست.
شهرستان گور به غلط فیروزآباد نامیده می شود.
( گه ور ) زبان های کردی لکی و لری مینجایی به معنی بزرگ مرد، بزرگ بکار می رود.
رضا گلین شریف دینی
گور ( gaver ) : با تلفظ فتحه در ابتدا و بعد از آن کسره و ساکن در گویش مناطق غربی مازندران اسم نوعی پرنده وحشی به رنگ قهوه ای کم رنگ با منقارهای بلند است که در جنگل ها و مراتع کم ارتفاع زندگی می کند. این پرنده جثه ای در ابعاد جغد دارد و معمولاً اوایل شب برای شکار به مناطق باتلاقی و زمین های کشاورزی می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه گور از حیوان گور کن گرفته شده. چون حفره های که برای دفن استفاده میشد شبیه حفره ای هست که گور کن برای خودش حفر میکنه. از گور معانی دیگه هم گرفته میشه مانند تاریکی. مثل جایی که گفته بشه خونش مثل گور
...
[مشاهده متن کامل]
بود. گور خر هم یعنی خری که نسبت به خرهای اهلی که اغلب سفید هستن از نظر رنگ تیره تر هست. کلمات دیگه ای مثل کنگره و گره هم از همین گور گرفته شدن.

گور ( پاژنام بهرام شاه ساسانی ) : گور در پهلوی گُهر gohr بوده با این معانی: گوهر، جوهر، ذات، ماده، طبع، سرشت، فطرت، اصل، نژاد، تبار، دودمان، نسب، سنگ گرانیها. همچنان که شوهر در پهلوی شوهر shuhr بوده به معنی نطفه، اسپرم.
جلیل اخوان زنجانی درمقاله ازایراش بخوانند بهرام گور، گوررا ازریشه سریانی بمعنی بزرگ دانسته ودرفرهنگ ترکی - فارسی شاهمرسی بمعنی جسورودلاورآمده درسانسکریت گوردرترکیب با اسامی دیگر به معنی دارای احترام روزن
...
[مشاهده متن کامل]
افزون است وگورو بمعنی معلم واستاد و. . . ( جلالی نائینی درفرهنگ سانسکریت ) . ومحمودکویر آنرا مبدل گبر بمعنی تخمه وزهدان دانسته ودرفرهنگ نظام جلد 4گور درسانسکریت با خوانش فتحه گ وسکون و مرکب ازدوبخش گ ووردانسته شده که گ را آتش و، ور، را بمعنی پسندیدن وانتخاب کردن ودرمجموغ بمعنی آتش پسندکه صفت مومنان زرتشتی است آمده است.

خانه ٔ گور . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. مدفن. گور :
کشته عشق را فنا مظهر جلوه بقاست
خانه ٔگور بهر مرد آئینه جهان نماست.
شوکت ( از آنندراج ) .
- امثال :
خانه گور و چراغ ؛ کنایه از خرج بیموقع نمودن است چه در خانه گور چراغ سوختن فایده معتدبه نمی بخشد. ( آنندراج ) .
...
[مشاهده متن کامل]

خانه ٔ بیکسی . [ ن َ / ن ِ ی ِ ک َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. گور. مدفن.
خانه ٔ وحدت . [ ن َ / ن ِ ی ِ وَ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قبر. گور. مدفن.
چه خاک . [ چ َ هَِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً قبر. گور : برکشید آن غریق را بشتاب در چه خاک بردش از چه آب . نظامی .
با توجه به اینکه زبان پهلوی ساسانی بیشترین تقرب و نزدیکی را به زبانهای کردی و لری دارد و در غرب و جنوب غرب رواج داشته، واژه گور gor یا gawer به معنی دشت علفزار مخصوص گلەداری هست. این واژه با همین صورت
...
[مشاهده متن کامل]
باستانی هنوز هم در زبان کردی استعمال دارد و به دشت های بزرگ چراگاهی گور gawer گفتە میشه. مثل دشت های ترگور و مرگور در مابین ارومیه و اشنویه. یا شهرستان مرزی گور در ناحیه مرزی کردستان ترکیه. این اسامی بدون کمترین تغیری در کردستان باقی ماندەاند. چنانکە شهر آمد و انطاکیە و کرخە ) کرکوک ( از دوران ساسانی بدون کمترین تغییری ماندەاند. حتی فیروزآباد، اشاره به لقب پیروز است کە مخصوص شاهان و شاهزادگان ساسانی بودە و در زبان کردی بدون تغییر ماندە و در فارسی به فیروز یا پرویز گاه تغییر حالت دادە.

گور در ترکی با سه تلفظ آوایی مختلف به سه معناست، گور به معنای زیرین و زیر خاک که مجازا معنی مدفن می دهد. گور خر یعنی خری که جثه اش کوچکتر از خر معمولی است و به علت پاهای کوتاه این گونه از خر آسیایی به
...
[مشاهده متن کامل]
این نام شهره است. گور از ریشه گوریلدمک به معنی غرّان است و بهرام گور یعنی بهرام غرنده به همین معناست. گور از ریشه گورمک به معنی انجام دادن کاری یا درک کردن و دیدن. ، قرمساق یا گورمساق از این ریشه است.

انگور ، رز، مو،
به نظر من گور به معنای جثه ( وجود یا شکل فیزیکی ) یا جسد می باشد
مثل گور خر = حیوانی که جثه خر را دارد
گورستان = جایگاه اجساد
برو گورتو گم کن = جثه شما را نبینم = کنایه از رفتن
گور
گور = انتظار گاه، دروازه گاه
گور جایکه گاه و یا وقت از بین میرود و خموش میشود.
در هر واژه که ( ور ) باشد معنی ( در ) رامیدهد.
گور = جایگه انتظار رستاخیز.
پیوست دیدگاهِ پیشین:
برایِ اینکه بدانید واژه ( گوفرَ ) در زبانِ اوستایی با واژگانِ ( گور، گبر، قبر ) از یک ریشه هستند، تنها این نکته بسنده می کند که در زبانِ سانسکریت نیز واژگان ( gabhira ، gabhara ) به چمِ ( گود، ژرف، عمیق ) بوده اند. ( در زبان اوستایی ( گوفرَ ) به چمِ ( ژرف، عمیق ) بوده است ) .
...
[مشاهده متن کامل]

پس نکته 2 از دیدگاهِ پیشینم درست می باشد.
پَسگشت: در رویه یِ559 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) - پوشینه یکم - آمده است:

گور
دخمه
در فرهنگ زرتشتیان عزیز
پارسی :گور، گبر ( پارسی میانه )
سانسکریت: GIRI - H
پشتو: گور
گوتیک:GRABA
آلمانی کهن/آلمانی: GRAB
آلبانی:GUR
انگلیسی:GRAVE
لهستانی:GROB
اسلاوی کهن:GROBU
نکته1: چمِ این واژه در زبانهای ژرمنی ( کندَن، چال کردن ) می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته 2: به گمان من، واژه ( گور ) با واژه اوستایی ( گوفرَ ) به چمِ ( ژرف، گود ) نیز از یک ریشه می باشد، چنانکه واژه ( گوفرَ ) در زبان اوستایی و ( گبر ) در زبان پهلوی با جایگشتِ آوایی ( رَ/ر ) با آوایِ پیشینِ خود، واژگانِ ( گورف/گرب ) را بدست می دهند که نزدیکیِ آنها با واژگانِ ( grab/grave ) در زبانهای اروپایی آشکار می شود. نیاز به یادآوری است که واژگانِ آشنایِ زیر نیز در زبانهای اوستایی - پهلوی با جایگشتِ آوایی ( رَ/ر ) با آوایِ پیشین همراه بوده اند: سخر=سرخ، چخرَ=چرخ، وفرَ=برف، جفرَ، زفر=ژرف، زرف و. . .
( نکته 2 دیدگاهِ نگارنده یِ این پیام است ) .
پَسگشت ها ( references ) :

گور
گور در ترکی به معنای ببین
گور یعنی پهن کن ، بساز
گور به معنای قبر
خاک فراموشان . [ ک ِ ف َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . خاک . زندان خاموشان . کوچه ٔخموشان . فرجامگاه . ( مجموعه ٔ مترادفات ) :
نیم من دانه ای صائب بساط آفرینش را
که در خاک فراموشان کند دنیا فراموشم .
...
[مشاهده متن کامل]

صائب ( از مجموعه ٔ مترادفات ) .
مرا از دل غباری نیست از خاک فراموشان
که بی مانع در آنجا می توان خاکی بسر کردن .
شفیع اثر ( از مجموعه ٔ مترادفات ) .

گور در ترکی به معنای قبر هست که به صورت G�R تلفظ میشه
مثال: من اولورسم گورومدا گلیب آغلامین
معنی: اگر من بمیرم سر مزارم گریه نکنین
همچنین در ترکی اصطلاحی هست مثل؛" گورا گتماخ"که به اصطلاح میگن دارم میرم بمیرم
گور به معنای قبر از ترکی وارد شده
گور کلمه ای آکدی است که وارد زبانهای ترکی و فارسی شده است و در زبان ترکی به صورت گور ( Gor ) تلفظ میشود
گور ( Gor ) در زبان ترکی به معنی قبر است
گور اگر در زبان سورانی تلفظش کنی به فارسی معنی اش کنیم ( تویله )
آرامگاه، دخمه، بارگاه، تربت، خاکجا، رمس، ضریح، قبر، لحد، مثوی، مدفن، مرغزن، مرقد، مزار، دشت، صحرا، گورخر

گور واژه ایست که هم تنها وهم بصورت پیشوند وهم بصورت پسوند وهم خودبصورت اسم مرکب ودارای پسوند ( گوران ) درجای نامه های بسیاری درایران امده است . مرحوم کسرویدرکاروند آنرادرشکل پسونددرنام جای های روستا ها
...
[مشاهده متن کامل]
شکلی ازتغیریافتگی پسوند گان بشمارآورده است . در شکل پسوند ولقب بهرام گور با واژه های هور وخوروخورشیدوکوره وخوره که نامهایی اهورایی هستند ونهایتا با فر وفره که بصورت عام به معنی شکوه وجلال هستند ولی صفت ویژه ای بوده که بعضی ازپادشاهان ساسانی ونوعا پادشاهانی که هم مقبولیت مردمی داشته وهم ازصفات اهورایی برخورداربوده اند دارای فر نامیده می شده اند مانندجمشید که وقتی صفات اهورایی خودرا ازدست داد لقب فرازوی گرفته شد . درسانسکریت گور به معنی کوشا وبالا رونده ومورداحترام وکسی که باید به وی درودگفت معنی شده است . گورمترادف خفیر وقلاووز است که دراین حالت معنی امان دهنده وسپهسالار ورهبر وهمانگ کننده سپاه معنی می دهد . وبهرام گوردرشاهنامه تا حد موجودی نیمه انسان نیمه خداست وگور یل وپهلوان ورزمنده هم معنی شده ومترادف کبراست درابتدا به معنی خفتان وزره بوده که سپاهیان اعراب فاقدآن بوده اندوگویا به این جهت بعدا زرتشتیان ورومیان را گوریا گبرمی گفته اند ودرمراحل بعد زرتشیان ومسیحان را گبر گفته اندکه تاحد بی دین وملحد هم پیش رفته است . درترکی گوررا گاور می گویند .

رمس
گورِ عیار:گور خر بانشاط و بازیگر و رمنده
چون برآمد چهار سال برین
گور عیّار گشت و شیر عرین
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۴۲.

لحد
مقبره
به پیروان مزدیسنا ( ( زرتشتیان ) ) گفته می شود_ گبر
( ( گور در برهه ای از زمان به معنای توهین آمیز تلقی می شد. ) )
گُور با تلفظ ضمه به معنای زرتشتی میباشد
دخمه
مخفف گورخر. مانند: بهرام که گور ( گور خر ) می گرفتی همه عمر **** دیدی که چگونه گور ( قبر ) بهرام گرفت. ( سدیدالدین اعور )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس