بر این مهر و منشور یزدان گواست
که ما بندگانیم و او پادشاست.
فردوسی.
کنون تخت ایران سزاوار توست بر این بر گوا بخت بیدار توست.
فردوسی.
از این راه اگر بازگردی رواست روانم بر این پند من بر گواست.
فردوسی.
بر فضل او گوا گذراند دل گرچه گوا نخواهند از خستو.
فرخی.
فرخ پی است بر ملک و بر همه جهان وین ایمنی و نعمت چندین بر این گواست.
فرخی.
برادرْم زنده ست و با من گواست در آن نامه هم نام و هم خط ماست.
اسدی.
گواشان چنین است در کفر خویش بر آن کاین جهان بد همیشه ز پیش.
اسدی.
اگر دیو بستد خراسان ز من گوای منی ای علیم قدیر.
ناصرخسرو.
بر حسرت شاخ گل در باغ گوا شدبیچارگی و زردی و گوژی و نوانیش.
ناصرخسرو.
همه دعوی که سخا کرد و کند هست به حق زآنکه دعوی سخا را دو کف تو دو گواست.
مسعودسعد ( دیوان چ رشید یاسمی ص 73 ).
تو را به دست گهربار بر ده انگشت است
که بر سخاوت و جود تو هر دهند گوا.
معزی.
گواه عشق من است اشک لعل و چهره زردکه حق درست نگردد چو بی گوا باشد.
ادیب صابر.
اگر به صدر تو دعوی کنم دعا گویی گوا گذارم بر گفت خود عدول و ثقات.
سوزنی.
چنان مدان که تغافل نموده باشم از آن که بر تباهی حالم همین قصیده گواست.
انوری.
من که خاقانیم به هیچ بدی بد نخواهم گواست یزدانم.
خاقانی.
بر چشم من آن ماه جهانسوز رقم بودبر عشق من آن ماه روانسوز گوا بود.
خاقانی.
اگرچه بعد همه در وجودش آوردندقدوم آخر او بر کمال اوست گوا.
خاقانی.
نگه دارنده بالا وپستی گوا بر هستی او جمله هستی.
نظامی.
بند سر نافه گرچه خشک است بوی خوش او گوای مشک است.
نظامی.
تو مرا کشتی و خلقی است گواکس ز قول تو گوا نپْذیرد.
عطار.
دعوی مشتاق را شرع نخواهد بیان گونه زردش دلیل ناله زارش گواست.بیشتر بخوانید ...