یکی گفت ما را بخوالیگری
بباید بَرِ شاه رفت آوری.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 35 ).
و در نجوم و تقویم گری و مولودگری و فال گویی و آرایشگری بجد و هزل درونرود. ( قابوسنامه صص 112 - 113 ).گر به چین از صورت رویت یکی نسخه برند
بتگران چین همه توبه کنند از بتگری.
امیر معزی نیشابوری ( دیوان ص 107 ).
سامری گر زرگری بر صورت گوساله کردکرد جادو چشم او بر چهره من زرگری.
امیر معزی ( ایضاً ص 714 ).
حافظ غبار فقر و قناعت زرخ مشوی کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری.
حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 315 ).
خانه شرع خراب است که ارباب صلاح در عمارت گری گنبد دستار خودند.
طالب آملی ( از دستور پهلوی ص 101 ).
ب - بخش دیگر آنها هستند که بدون «ی » مورد استعمال ندارند، مانند: قاضیگری ، لوطیگری ، وحشیگری ، لاابالیگری ، صوفیگری ؛ که قاضیگر، لوطیگر، وحشیگر، لاابالیگر، صوفیگر نیامده : قاضی بوالهیثم پوشیده گفت و وی فراخ مزاح بود: ای ابوالقاسم ! یاد دارکه قوادی به از قاضیگری است. ( تاریخ بیهقی از امثال و حکم دهخدا: قوادی به از ).« روی لوطیگری این کار را انجام بده ». «وحشیگری نکن ». «لاابالیگری را کنار بگذار». در قدیم بجا «گری » در این نوع کلمات همان «ی » اسم مصدر استعمال میشد: قاضیی ، صوفیی ؛ بعدها چون تلفظ دو «ی » را ثقیل دانسته اند، بجای «ی » اسم مصدر گری را آوردند که افاده همان معنی کند. ( اسم مصدر - حاصل مصدر تألیف دکتر معین صص 85 - 86 ) : شه از خواب دوشینه سر برگرفت
نیایشگری کردن از سرگرفت.
نظامی.
نهادی کلاه کیانی ز سربخدمتگری چست بستی کمر.
نظامی.
گرچه بشعر اندرون ز کدیه گری نیست من بچنین شعر بر دلش بگرایم.
سوزنی.
نخوردم بحیلت گری مال کس.بیشتر بخوانید ...