گرگین

/gorgin/

معنی انگلیسی:
scabbed, lupine, mangy, wolfish, werwolf

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

گرگین. [ گ َ ] ( ص مرکب ) ( از: گر + گین پسوند اتصاف ) مخفف آن گرگن است. ( حاشیه برهان چ معین ). شخصی را گویندکه صاحب گر باشد یعنی جرب داشته باشد چه گین بمعنی صاحب هم آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ). اجرب. ( لغت نامه مقامات حریری ) ( زمخشری ). جرباء. ( بحر الجواهر ): معرورة؛ شتر گرگین. موقوس. ( منتهی الارب ) :
سوار رخشم و اسفندیار روئین تن
چرا که با خر گرگین همی روم به چرا.
سوزنی.
بوجهل را از سگ گرگین کمتر دانم. ( کتاب النقض ص 145 ).
چشم را این نور حالی بین کند
چشم عقل و روح را گرگین کند.
مولوی ( مثنوی ).
خاک گرگین را کرم آسیب کرد
ده گهر از نور حس در جیب کرد.
مولوی ( مثنوی ).
صد کس از گرگین همه گرگین شوند
خاصه آن گرّ خبیث عقل بند.
مولوی ( مثنوی ).
ای سگ گرگین زشت از حرص وجوش
پوستین شیر را بر خود مپوش.
مولوی ( مثنوی ).
بر توگر از صبر نگشاید دری
از سگ گرگین گبران برتری.
شیخ بهایی.

گرگین. [ گ ُ ] ( اِخ ) نام پهلوانی است ایرانی. ( برهان ). نام پهلوانی بوده پسر میلاد نام ایرانی که آن را گرگین میلاد میگفته اند و به گرگ منسوب داشته اند یعنی به حدت و قوت گرگ است و در جنگ گرازان با بیژن گیو غدر کرده اما وقتی از جانب پادشاه ایران به حکمرانی اراضی خوارزم مأمور شد چنانکه مرقوم شده در آن حدود شهری بنام خود بساخت و به گرگان موسوم شد. ( آنندراج ). پسر میلاد. رجوع به فهرست ولف شود. میلاد بقول نلدکه ( حماسه ملی ایران ص 7 ) محرف مهرداد ( نام پادشاه اشکانی ) است. اما گرگین بدرستی معلوم نیست تحریف چه نامی است. رجوع به حماسه سرایی در ایران تألیف دکتر صفا چ 1 صص 544- 545 و حاشیه برهان قاطع چ معین شود :
به طوس و به گودرز گشوادگان
به گیو و به گرگین از آزادگان.
فردوسی.
چوطوس و چو گودرز و گیو دلیر
چو گرگین و بیژن چو رهام شیر.
فردوسی ( شاهنامه چ خاور ج 3 ص 115 ).
نبیره جهانجوی گرگین نیم
همان آتش تیز برزین نیم.
فردوسی ( شاهنامه بروخیم ص 2697 ).
شهر گرگان نماند با گرگین
نه نشابور ماند با شاپور.
ناصرخسرو.
چه خوش گفت گرگین بفرزندخویش
چوفرمان پیکار بربست و کیش.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پسر میلاد پهلوانی است ایرانی . میلاد بقول نولد که محرف مهرداد ( نام پادشاه اشکانی ) است . در داستان جنگ بیژن با گرازان کسیکه مایه رنج بیژن و افکندن او در بند تورانیان شد گرگین میلاد بود . وی از جانب پادشاه ایران حکمران خوارزم گشت و شهری بنام خود ساخت که گرگان نامیده شد : [ به طوس و به گودرز گشوادگان به گیو و به گرگین از آزادگان . ] ( فردوسی )
گرگن:حیوانی که به بیماری جرب مبتلاباشد
آنکه جرب دارد اجرب گرگن : بوجهل را از سگ گرگین کمتر دانیم .

فرهنگ معین

(گَ ) (ص مر. ) کسی که بیماری گَر دارد.

فرهنگ عمید

حیوانی که به بیماری جرب مبتلا باشد، گرگ.
دلیر و گستاخ مانند گرگ.

دانشنامه عمومی

گرگین (سیرجان). گرگین یک روستا در ایران است که در شهرستان سیرجان واقع شده است. [ ۱]
عکس گرگین (سیرجان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

گرگین�مرحوم گرگین نهتانی شخصیت شجاع وجوانمردرطایفه نهتانی منطقه بلوچستان بودند
سپاهان به گودز گشواد داد
به گرگین میلاد هم لاد داد
لاد نام قدیمی لار شهری در جنوب فارس
سپاهان به گودز گشواد داد
به گرگین میلاد هم لاد داد
لاد نام قدیم لار شهری در جنوب فارس
صد کس از گرگین همه گرگین شوند
خاصه این گر خبیث ناپسند
گر:بیماری کچلی
گُرگین: خلق خوی گرگ داشتن، مانند گرگ
نور آن رخسار برهاند ز نار
هین مشو قانع به نور مستعار
چشم را این نور ( نور مستعار ) حالی بین ( بینش دنیوی ) کند
جسم و عقل و روح را گُرگین کند
مولانا
...
[مشاهده متن کامل]

حالی بین: بینش دنیوی، که هیچ وفا و ثباتی ندارد ( فناپذیر )
این جهان و اهل او بی حاصل اند
هر دو اندر بی وفایی یکدل اند
زادهٔ دنیا چو دنیا بی وفاست
گرچه رو آرد به تو آن رو، قفاست
مولانا

همانندگرگ ( شجاع )
شاید
نام کشور گرجستان *گرگینستان* بوده
حاکمان این کشور در زمان صفوی
ایرانی بودند

گر=کچلی + پسوند گین یعنی گر گرفته
معنی مجازی فاسد و پوسیده
صد کس از گرگین همه گرگین شوند. مثل یک بز گر گله را گر می کند
مثنوی دفتر چهارم بیت 1942

بپرس