گرشاسب

/garSAsb/

فرهنگ اسم ها

اسم: گرشاسب (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: garšāsb) (فارسی: گَرشاسب) (انگلیسی: garshasb)
معنی: دارنده اسب لاغر، نام جهان پهلوان ایرانی، ( = کرشاسپ و گرشاشپ )، به معنی دارنده ی اسب لاغر، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) از پهلوانان ایرانی سپاه منوچهر در جنگ با سلم و تور و خزانه دار منوچهر، گرشاسبنامه سرگذشت اوست، ) آخرین شاه از سلسله ی پیشدادیان و پسر زو که نه سال پادشاهی کرد، ( در اعلام ) جهان پهلوان ایرانی پسر اثرط ( اترد ) پسر سام پسر تورگ پسر سپانیاسپ ( شیدسپ ) پسر دورشاسپ پسر توگ ( تور ) پسر فریدون و نیز پسر زو ( زاب ) دهمین پادشاه پیشدادی که نه سال پادشاهی کرد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر نریمان جد رستم پهلوان شاهنامه، نیز نام پسر زو، از پادشاهان پیشدادی
برچسب ها: اسم، اسم با گ، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن

لغت نامه دهخدا

گرشاسب. [ گ ِ ] ( اِ ) احتلام. ( ناظم الاطباء ). و آن مصحف گوشاسب ( = بوشاسپ ) است. رجوع به گوشاسب و گوشاسپ و بوشاسب و بوشاسپ شود.

گرشاسب. [ گ َ ] ( اِخ ) نام یکی از اجداد رستم زال است و او پسر اترد باشد که از نبائر جمشید است. ( جهانگیری ) ( برهان ). معاصر فریدون بود. ترکستان و خطا را مسخر کرده. حکیم اسدی طوسی فتوحات او را منظوم نموده و به گرشاسب نامه موسوم است. ( آنندراج ) : اما بنا کردن سیستان به دست گرشاسب بن اثرت بن شهربن کورنگ بن بیداسب بن توربن جمشیدالملک... ( تاریخ سیستان ص 2 ). نام گرشاسب جهان پهلوان در اوستا بارها یاد شده و او در کتاب مقدس مزدیسنا به منزله رستم در شاهنامه یا هرقل یونانیان است. این نام در اوستا به صورت کرساسپه ، سانسکریت کرساسوه آمده و مرکب است از دو جزء: جزء اول کرسه به معنی لاغر و جزء دوم همان اسب پارسی است و مجموعاً به معنی «دارنده اسب لاغر، کسی که اسبش لاغر است » میباشد. بنابراین اصح آن کرشاسب با کاف تازی است و چون در نسخ خطی قدیم میان کاف ( تازی ) و گاف ( پارسی ) در نوشتن امتیازی نمی نهادند ممکن است که گویندگان باستانی ما هم در عهد خویش کرشاسب با کاف ( تازی ) استعمال کرده باشند و حتی ابوالفدا آن را ( کرشاسف ) ضبط کرده ، از اینرو ممکن است قائل شد که گویندگان ایرانی او را گرشاسپ و نزدیک به لغت اوستایی میخواندند .
نسب گرشاسب : نام پدر گرشاسب در اوستا ثریته آمده است ، گاهی به اسم خاندانش سام گرشاسب خوانده شده ( فروردین یشت بندهای 61 و 136 )، حتی در کتب پهلوی هم گاهی فقط به نام خاندانش ( سام ) نامیده شده است. در فرگرد 20 وندیداد، در بندهای اول ودوم چنین آمده است : «زرتشت از اهورمزدا پرسید: کیست در میان پرهیزکاران و دانایان و کامکاران و توانگران و رایومندان و تهمتنان ( دیوان ) و پیشدادیان نخستین مردی که ناخوشی را بازداشت ، مرگ را بازداشت ( زخم )، نیزه پران را بازداشت ، حرارت تب را از تن مردم باز- داشت ؟ اهورامزدا در پاسخ گفت : ای سپنتمان زرتشت ثریته در میان پرهیزکاران و دانایان و کامکاران و توانگران و رایومندان و تهمتنان ( دلیران ) و پیشدادیان ، نخستین مردی است که ناخوشی را بازداشت ، مرگ را بازداشت ،( زخم ) نیزه پران را بازداشت ، حرارت تب را از تن مردم بازداشت ». بنا بر این قول ثریته در اوستا نخستین پزشک نوع بشر و به منزله اسکلپسیوس یونانیان و آسکلابیوس رومیان است. در یسنای 9 بند 10 نیز در طی پرسش و پاسخ زرتشت با ایزدهوم از ثریته نام برده شده است.هوم در پاسخ به زرتشت گوید «سوم کسی که مرا مهیا ساخت ثریته از خاندان سام است که از نیک خواه ترین [مردم ] است و در عوض خداوند به او دو پسر داد: یکی اورواخشیه که زاهد و قانونگزار بوده و دیگری گرشاسب که دلیر و نام آور بود.» اما ثریته اوستا همان است که در گرشاسب نامه اسدی اثرط شده : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پسر زو ( زاب ) دهمین پادشاه پیشدادی که نه سال پادشاهی کرد ( شاهنامه بخ . ج ۲۸۲ ۱ ) .

دانشنامه آزاد فارسی

گَرْشاسْب
پهلوان اسطوره ای ایران. در شاهنامه از پهلوانان و از سران سپاه منوچهر شاه در جنگ با سلم و تور و افراسیاب، و نیز گنجینه دار منوچهر است. نژادش به جمشید هم می رسد و نریمان، نیای بزرگ رستم، قهرمان ملی ایران، پسر اوست. امّا در اوستا، گرشاسپ پسر اثرت از خاندان سام و کُشندۀ اژدهایی زهردار است. به گفتۀ بیرونی در آثارالباقیه و تحقیقات خاورشناسان، گرشاسپ و سام و نریمان هر سه یک تن اند و در روایت های ایرانی از گرشاسب که نام این پهلوان است و سام که خاندان اوست، و نریمان به معنای دلیر و پهلوان، که صفت اوست، سه نام و سه پهلوان ساخته اند. گرشاسب را به صفات گیسودار، گُرزوَر و نَرمَنِش (دلیر و پهلوان) موصوف کرده اند. اسدی طوسی، گرشاسب نامه را در شرح پهلوانی های او سروده است.

پیشنهاد کاربران

اینطور که من متوجه شدم در واقع مفهوم گرشاسب ، قهرمان میشود . چون اسب به معنی سفر کردن و شناخت خود یا جهان است برخی ها توسط اسب زمین میخورندمثل تهمورس به این معنی که به قهرمان تبدیل نمیشوند در واقع یعنی
...
[مشاهده متن کامل]
از بدی و پلیدی شکست میخورند و ادمهای بدی میشوند اما برخی ها از دل سفر ، قهرمان بیرون میایند مثل سیاوش که استعارا از دل اتش سوار اسب سیاه بیرون امد . خود گرشاسب شهرتش به خاطر اژدهاکشی است و آژدها نماد حرص و آز و پلیدی بشره

گرشاسب در سنسکریت کرساصوه kresAśva؛ در اوستایی: keresAspa؛ و در پهلوی: kareshAsp به معنی دارای اسب های باریک می باشد.
گرشاسپ یا گرشاسب اولین قهرمان ملی و تنها قهرمان پیش اوستایی تاریخ ایران است. گرشاسپ نامی است، که ایرانیان باستان به مهدی موعود ( ع ) اطلاق می کردند. از منظر لغوی این نام به معنی دارنده اسب لاغر تیزتک است، اما از نظر مفهومی اسب نمادی از فکر بارور و روشن است. پس مفهوم نام گرشاسپ دارنده تفکر روشن است. اصولا به دلیل همین نوع تفکر است، که وی منجی ایرانیان در آخرالزمان خواهد بود. گرشاسپ در اسطوره های ایران باستان نمی میرد، بلکه به تیر زهرآلود دشمنان به خواب می رود، تا در آخرالزمان ظهور کرده و پلیدی را از پای درآورد.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی از بردن نام وی در میان قهرمانان ایران باستان خودداری کرد. نیم قرن بعد اسدی طوسی استاد بلامنازع مناظره در ایران با خرده گیری از فردوسی منظومه گرشاسپ نامه اهمیت این قهرمان را یادآور گردید. گرشاسپ نامه اثری در حدود 000. 10 بیت است، که به تنهایی درباره گرشاسپ است و این برخلاف شاهنامه فردوسی است، که 000. 30 بیت در باره همه قهرمانان است. بنا بر افسانه ها نام مادر گرشاسپ آزاده بوده و وی نوه هوشنگ است.

گرشاسب
گرشاسب = گر، شه/شاه، سب/سپ
گر = خانه
شه = خوب
سب = اسپ
گرشاسب = خانه خوب اسپ دار.
گرشاسب نام نبوده و نام نیست و اکنون باید نام درست او را دریابیم.
گرشاسب از سه کلمه تشکیل یافته: ( گر ) = پدر، ( ش ) = شاه، و ( اسب ) = بطور مجازی یعنی جهان یا پادشاه که بستگی به نوع ومحل استعمال واژه درادبیات باستانی وکهن دارد ویک واژه ممکن است چند معنا داشته باشد. بنابراین گرشاسب یعنی جد شاه جهان یا جدشاهان جهان و یا جد شاه شاهان که هر سه صورت صحیح است
پهلوان و دلیر ، زورمند ، دارنده اسب لاغرو خوش اندام ، نام پادشاه ایران ( پادشاه پیشدادیان ) گرشاسب پهلوان
دارنده اسب لاغر ( گرشاسپ )

بپرس