سری بی تن و پهن گشته به گرز
تنی بی سر افکند بر خاک بُرز.
ابوشکور.
به تیغ طرّه ببرد ز پنجه خاتون به گرز پست کند تاج بر سر چیپال.
منجیک.
یکی گرز زد ترک را بر هَباک کزاسب اندرآمد همانگه به خاک.
فردوسی.
اگر خسرو آید به ایران زمین نبیند بجز گرز و شمشیر کین.
فردوسی.
فروکوفتند آن بتان را به گرزنه شان رنگ ماند و نه فر و نه برز.
عنصری.
تیغ او و رمح او و تیر او و گرز اودست او و جام او و کلک او و پالهنگ.
منوچهری.
به یکی زخم شکسته سر هفتاد سوارگرز هفتادمن قلعه گشای تو کند.
منوچهری.
همه تیغ بر پای و ناخن زنش مر او را فکن گرز بر گردنش.
اسدی.
شب تار و شبرنگ در زیر من که تابد بر گرز و شمشیر من.
اسدی.
به شیب مقرعه اکنون نیابت است تراز گرزسام نریمان و تیغ رستم زال.
امیرمعزی.
شیر فلک از نهیب گرزت چون گاو زمین جبان ببینم.
خاقانی.
گرز او در قلعه البرز زلزال افکندچتر او درقبه افلاک نقصان آورد.
خاقانی.
گرز با خود از محاکاة پتک و سندان حکایت میکرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 161 ). || کنایه از قضیب هم هست که آلت تناسل باشد. ( برهان ). || دسته هاون. ( برهان ) ( انجمن آرا ). || چماق چوب. ( برهان ).گرز. [ گْرُ / گ ِ رُ ] ( اِخ ) ژان باتیست. نقاش فرانسوی ، متولد در تورنوس ( 1725-1805 م. ) ( سون و لوار ) . وی در ساختن صحنه های خانوادگی و تصاویر اشخاص مهارت داشت و آثار عمده او عبارتند از: نامزد دهکده ،لعنت پدری ، پسر تنبیه شده ، پرنده مرده ، سبوی شکسته ، مهر فرزند و غیره.