گردران

لغت نامه دهخدا

گردران. [گ ِ ] ( اِ مرکب ) استخوان ران را گویند که بر آن گوشت بسیار باشد. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ). قسمت پرگوشت ران گوسفند، گاو و مانند آن. لمبر :
بَرِ ماده شد تیز و بگشاد دست
بَرِ شیر با گردرانش بخست.
فردوسی.
دست بر رانش نهادم مشت زد بر گردنم
این مثل با یادم آمد گردران با گردن است.
سوزنی.
همه ساله نباشد سینه بر دست
به هر جا گردرانی گردنی هست.
نظامی.
چون قضا دیدی صفا را هم ببین
گردران با گردن آمد ای امین.
مولوی ( مثنوی ).
حکمت این اضداد را بر هم ببست
ای قصاب این گردران با گردنست.
مولوی.
- امثال :
گردران با گردن است ؛ یعنی قصاب باید گردران را بر گردن ضم کرده بفروشد تا تفاوتی در فروش پدید نیاید؟
|| کنایه از عیش و رفاهیت هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

ران پرازگوشت وگرد، بیخ ران
( اسم ) ۱ - استخوان ران که بر آن گوشت بسیار باشد قسمت پر گوشت ران گوسفند و گاو و غیره لمبر : بر ماده شد تیزو بگشاد دست ( شست ) بر شیر با گرد رانش بخست . یا گرد ران با گردن است . ( مثل ) . یعنی قصاب باید گرد ران را با گردن تواما بفروشد : دست بر رانش نهادم مشت زد بر گردنم این مثل با یادم آمد گرد ران با گردن است ( سوزنی )

فرهنگ عمید

۱. ران پر از گوشت و گرد.
۲. بیخ ران.

مترادف ها

bin (اسم)
صندوقچه، لاوک، صندوق، انبارک، گردران، جازغالی، تغار، اخور

پیشنهاد کاربران

بپرس