کس کرد و به کدیه عددی خواست ز گیلان
هرگز به جهان میر که دیده ست و گدائی.
منوچهری.
زیرا که ز خلق خواستن چیزشاهی نبود بود گدایی.
ناصرخسرو.
از غایت بی ننگی و از حرص گدائی استادترازوی [ از جوهری ] همه این یافه درایان.
سوزنی.
بدین دقیقه که راندم گمان کدیه مبربه بنده گرچه گدائی شریعت شعر است.
انوری.
در گدائی طالب جودی که نیست بر دکانها طالب سودی که نیست.
مولوی ( مثنوی چ علاءالدوله ص 585 ).
حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان این توانم که بیایم به محلت به گدائی.
سعدی ( طیبات ).
بر بخل خداوندان نعمت وقوف نیافته ای الا بعلت گدائی. ( گلستان ).چو گیتی ندارد وفا با کسی
گدائی به از پادشاهی بسی.
امیرخسرو.
به مستی دم پادشاهی زنم دم خسروی در گدائی زنم.
حافظ.
گدائی در جانان به سلطنت مفروش کسی ز سایه این در به آفتاب رود؟
حافظ.
زاد راه حرم وصل نداریم مگربه گدائی ز در میکده زادی طلبیم.
حافظ.
گرچه بی سامان نماید کار ما سهلش مبین کاندرین کشور گدائی رشک سلطانی بود.
حافظ.
طمع از خلق گدائی باشدگر همه حاتم طائی باشد.
جامی.
تو فرستی بچارسوی حشرکه گدائی کنند بهر تو زر.
مکتبی.
- امثال :آخر ملائی اول گدائی است .
افاده اش به نواب میماند، گدائیش بعباس دوس .
گدائی اگر ننگ ندارد برکتی هم ندارد.
گدائی در دو عالم روسیاهی است .
گدائی شریعت شعر است .
گدائی کار بی مایه است .
گدائی کن محتاج خلق خدا نشوی .
یک عمر گدائی کرده هنوز شب جمعه را نمیداند.