گاوپیکر

لغت نامه دهخدا

گاوپیکر. [ پ َ / پ ِک َ ] ( ص مرکب ) بشکل گاو. به هیأت گاو :
همه کژدم وش و خرچنگ کردار
گوزن شیرچهر و گاوپیکر.
ناصرخسرو.
- درفش گاوپیکر ؛ درفشی که شکل گاو بر آن منقوش است :
زده هم برش گاوپیکر درفش
سپر زرد و بر گستوانش بنفش.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
- گرز گاوپیکر ؛گرزه گاوپیکر، گرزی که شکل سر گاو دارد :
بماند دشمن دجال صورتش در گل
چو خر ز صاعقه گرز گاوپیکر او.
ظهیر فاریابی.
- || ( اِخ ) گرز فریدون است گویند که آن را بهیأت سر گاومیش از آهن ساخته بودند. ( برهان ) ( جهانگیری ). نام گرز فریدون فرخ بود که بر وقت خروج بر ضحاک بر صورت گاوی با دو شاخ برای او از آهن ساخته بودند و در رزم وبزم با خود داشت زیرا که او را گاوی برمایه نام به شیر خود پرورده بود و مرکب سواری گشته آخر آن گاو رابکشتند و وی را به گاو میل تمام بود و بخود میمون میدانست. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) :
بیامد فریدون بجای نشست
همان گرزه گاوپیکر به دست.
فردوسی ( از آنندراج ).
به آوردگه رفت چون پیل مست
یکی گرزه گاوپیکر به دست.
فردوسی.
یکی گرزه گاوپیکر سرش
زدی هر که آمد همی در برش.
فردوسی.
یکی گرزه گاوپیکر به چنگ
زده بر کمر چارتیر خدنگ.
فردوسی.
شهنشاه بر تخت زرین نشست
یکی گرزه گاوپیکر به دست.
فردوسی.
به پیری بغرید چون پیل مست
یکی گرزه گاوپیکر به دست.
فردوسی.
چهارم به تخت کیی برنشست
یکی گرزه گاوپیکر بدست.
فردوسی.
خروشان از آن جایگه برنشست
یکی گرزه گاوپیکر به دست.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

گرز فریدون که گویند آنرا از آهن بشکل سر گاومیش ساخته بودند . وی هنگام جنگ با ضحاک این گرز را بدست داشت و از آن پس نیز در بزم و رزم آنرا از دست نمیگذاشت ( داستان ) .

فرهنگ عمید

به شکل سر گاو.

پیشنهاد کاربران

بپرس