کید

/keyd/

مترادف کید: ترفند، تزویر، تغابن، حیله، خدعه، شید، فریب، مکر

برابر پارسی: فریب، نیرنگ، ترفند، دورویی

لغت نامه دهخدا

کید. [ ک َ /ک ِ ] ( اِ ) چیزی را گویند که بدان طلا و نقره و امثال آن را به هم وصل کنند، و آن را به عربی لحیم خوانند. ( برهان ). لحیم و آنچه بدان طلا و نقره را پیوند کنند. ( ناظم الاطباء ). به معنی لحیم طلا و نقره به بای موحده است. ( فرهنگ رشیدی ).
از آنکه مدح تو گویم درست گویم و راست
مرا به کار نیاید سریشم و کیدا .
دقیقی ( از لغت فرس اسدی ).
|| ( اِخ ) نام ستاره ای منحوس که به هندی کیت نامند. ( غیاث ). در علم احکام نجوم ، نجم نحسی در آسمان که دیده نشود و برای او حساب معلومی است که بدان حساب ، جای او را استخراج کنند. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
خانه طالع عمرم ششم و هشتم کید
چون ندیدید که جاماسب دهائید همه.
خاقانی.
- کید قاطع ؛ نام کوکبی منحوس دم دار، و آن قاطع اعمار است. ظاهراً مفرس کیت است که به یای مجهول در هند نام ستاره ای منحوس است. ( غیاث ) ( آنندراج ). نام یکی از ذوات الأذناب است که احکامیان آن را سخت شوم نهند. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
یا نحوس کید قاطع را ز جهل
بر سعود شعریان خواهم فشاند.
خاقانی ( از یادداشت ایضاً ).
کید قاطع مگو که واصل ماست
کید چون گردد آفتاب منیر.
خاقانی.

کید. [ ک َ ] ( اِخ ) نام نوشابه بردعی بوده که قیدافه معرب آن شده ، و اصل درآن کندابه یعنی آب قند بوده است ، نوشابه نیز به همان معنی است و قند معرب کنداست. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و رجوع به کیدپا شود.

کید. [ ک َ ] ( ع مص ) بد سگالیدن. ( ترجمان القرآن ). بد سگالیدن. مکید و مکیدة مثله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || خدعه کردن با کسی و مکر کردن با او. ( ناظم الاطباء ):کاده یکیده کیداً؛ خدعه و مکر کرد با وی. مکیدة اسم است از آن. ( از اقرب الموارد ). || خدعه ومکر آموختن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).و بدین معنی تفسیر شده است «کذلک کدنا لیوسف » ( قرآن 76/12 )؛ یعنی یوسف را کید آموختیم بر برادرانش. || جنگیدن با کسی. ( از اقرب الموارد ). آتش برآوردن آتش زنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ): کاد الزند النار؛ آتش برآورد آتش زنه. ( ناظم الاطباء ). || قی کردن. || کوشیدن زاغ در بانگ کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || با هم مروسیدن. یقال : هو یکیده ؛ ای یعالجه. ( منتهی الارب ). با هم مروسیدن. ( آنندراج ). همت گماشتن و پرداختن به کاری.( از اقرب الموارد ). || مردن. یقال : هو یکید بنفسه ؛ ای یجود بها. ( منتهی الارب ). مردن. ( آنندراج ). مردن ، و گویند: «رأیته یکید بنفسه »؛ یعنی او رادیدم که در جان کندن رنج می کشید. ( از اقرب الموارد ). کاد فلان بنفسه ؛ مرد فلان. ( ناظم الاطباء ). || حیض آوردن زن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): کادت المراءة؛ حایض شد آن زن. ( ناظم الاطباء ). || آهنگ نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نزدیک شدن کار که بشود، و یقال : کاد یفعل کذا. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). کاد یفعل کذا؛ نزدیک شد این کاررا بکند ( واوی و یائی ). ( ناظم الاطباء ). رجوع به کَوْد شود. || درشتی نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یقال : لا کیداً و لا هماً؛ یعنی نه درشتی می کنم و نه قصد. و الفعل من ضرب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). لا و اﷲ کیداً و لا هماً؛ یعنی نه حیله می کنم و نه قصد می کنم ؛ این جمله را کسی گوید که بر کاری واداشته شود که آن را ناپسند دارد. ( از اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پادشاه قنوج معاصر اسکندر ( قر.۴ ق م . ) نوشته اند اسکندر دختر او را بزنی گرفت.
مگر، حیله
( مصدر ) ۱ - بدسگالیدن مکر کردن . ۲ - ( اسم ) بدسگالی . ۳ - ( اسم ) فریب حیله .
چیزی را گویند که بدان طلا و نقره و امثال آن را بهم وصل کنند و آن را به عربی لحیم خوانند . لحیم و آنچه بدان طلا و نقره را پیوند کنند .

فرهنگ معین

(کَ یا کِ ) [ ع . ] (مص ل . ) مکر، فریب .

فرهنگ عمید

مکر، حیله.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کید در لغت فریب، مکر، و نیرنگ.
در اصطلاح به انجام عملی فریبکارانه برای آسیب رسانی به دشمن اطلاق می شود. خداوند متعال می فرماید:«... وَ انْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لایَضُرُّکُمْ کَیْدَهُمْ شَیْئاً» «اگر شما صبر پیشه کنید و بپرهیزید (هیچ) ضرری به شما از مکر ایشان نرسد....» قبل از شروع درگیری، نکاتی باید رعایت شود که یکی از آنها این است: فرمانده سپاه اسلام باید برای هر طایفه و سرزمینی، فرماندهی معین کند که شجاعتر و آگاهتر از همه به نیرنگهای جنگی دشمن باشد.

[ویکی الکتاب] معنی کَیْدٌ: نقشه کشیدن - حیله کردن-چاره اندیشی(کلمه کید به معنای نوعی حیله زدن است که گاهی ناپسند و گاهی پسندیده است گرچه استعمالش در موارد ناپسند بیشتر است )
معنی مَکِیدُونَ: اسیر نیرنگ شده ها (کلمه کید به معنای نوعی حیله زدن است که گاهی ناپسند و گاهی پسندیده است گرچه استعمالش در موارد ناپسند بیشتر است )
معنی کِدْنَا: چاره اندیشی کردیم (کلمه کید به معنای نوعی حیله زدن است که گاهی ناپسند و گاهی پسندیده است گرچه استعمالش در موارد ناپسند بیشتر است )
معنی کَیْداً: نقشه کشیدنی نا گفتنی (کلمه کید به معنای نوعی حیله زدن است که گاهی ناپسند و گاهی پسندیده است گرچه استعمالش در موارد ناپسند بیشتر است )
معنی کَیْدَکُمْ: نقشه کشیدن شما - حیله کردن شما-چاره اندیشی شما(کلمه کید به معنای نوعی حیله زدن است که گاهی ناپسند و گاهی پسندیده است گرچه استعمالش در موارد ناپسند بیشتر است )
معنی کَیْدَهُ: نقشه کشیدنش - حیله کردنش-چاره اندیشی اش(کلمه کید به معنای نوعی حیله زدن است که گاهی ناپسند و گاهی پسندیده است گرچه استعمالش در موارد ناپسند بیشتر است )
معنی کَیْدُهُمْ: نقشه کشیدنشان - حیله کردنشان-چاره اندیشی آنها(کلمه کید به معنای نوعی حیله زدن است که گاهی ناپسند و گاهی پسندیده است گرچه استعمالش در موارد ناپسند بیشتر است )
معنی کَیْدِی: نقشه کشیدن من-چاره اندیشی من(کلمه کید به معنای نوعی حیله زدن است که گاهی ناپسند و گاهی پسندیده است گرچه استعمالش در موارد ناپسند بیشتر است )
معنی یَکِیدُونَ: نقشه می کشند - حیله می کنند-چاره اندیشی می کنند(کلمه کید به معنای نوعی حیله زدن است که گاهی ناپسند و گاهی پسندیده است گرچه استعمالش در موارد ناپسند بیشتر است.)
معنی کَیْدِکُنَّ: نقشه کشیدن شما زنان- حیله کردن شما زنان-چاره اندیشی شما زنان(کلمه کید به معنای نوعی حیله زدن است که گاهی ناپسند و گاهی پسندیده است گرچه استعمالش در موارد ناپسند بیشتر است )
معنی کَیْدَهُنَّ: نقشه کشیدن آن زنان- حیله کردن آن زنان-چاره اندیشی آن زنان(کلمه کید به معنای نوعی حیله زدن است که گاهی ناپسند و گاهی پسندیده است گرچه استعمالش در موارد ناپسند بیشتر است )
معنی یَکِیدُواْ: نقشه می کشند - حیله می کنند-چاره اندیشی می کنند(کلمه کید به معنای نوعی حیله زدن است که گاهی ناپسند و گاهی پسندیده است گرچه استعمالش در موارد ناپسند بیشتر است. جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای جمله ی قبلی است)
تکرار در قرآن: ۳۵(بار)
حیله. تدبیر. راغب می‏گوید: کید نوعی حیله است گاهی مذموم و گاهی ممدوح باشد هر چند در مذموم بیشتر است همینطور است استدراج و مکر که گاهی ممدوح باشند. نگارنده گوید: بهتر است آنرا در صورت ممدوح بودن تدبیر معنی کنیم مثل . این چنین تدبیر کردیم برای یوسف. . کید اول که در باره کفار است مذموم و دومی که در باره خداست ممدوح است: آن‏ها حیله می‏کنند حیله‏ای و من در مقابلشان تدبیر می‏کنم تدبیری - در باره کید بعد از کید که بخدا نسبت داده شده رجوع شود به «مکر». . بخدا حیله و تدبیری درباره بتهایتان می‏کنم. در آیات . . و نظائر آن به معنی کید مذموم است.

مترادف ها

clef (اسم)
کلید، کید

پیشنهاد کاربران

کید به معنی طرح پنهانی و چاره اندیشی مخفیانه است .
در لهجه نیشابوری ( پارسی دری ) . کیدَ kida : کردن ، انجام دادن کاری ،
چْ کَرْ کیدَ : چه کاری کرده ؛ چه کاری انجام داده
کید : منجم ، پیشگو
در پیام فرستادن اردشیر به کید هندی به دانستن فرجام کار پادشاهی خود و پاسخ او
کارنامه اردشیر پاپکان
انوشه باشید
فریب، حیله، مکر، نیرنگ،
درسوره اعراف آیه 183 وسوره القلم آیه 45 آمده : ان کیدی متین.
حیله و فریب

بپرس