فرهنگ اسم ها
معنی: آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارد چون خازن و قابض، ( مرکب از «کَه» به معنی بوته ی زرگری و «بد» به معنی مخدوم )، مدیر و مخصوصاً به معنی کسی که مسکوکات [سکه ها] را برای جدا کردن خوب از بد آزمایش کند و عموماً به معنی کسی که نیک را از بد و صواب را از خطا تشخیص دهد ( ؟ )
برچسب ها: اسم، اسم با ک، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
لبی و صد نمک چشمی و صد ناز
به رسم کهبدان دردادش آواز.
نظامی ( گنجینه گنجوی ص 128 ).
که ای کهبد به حق کردگارت که ایمن کن مرا در زینهارت.
نظامی ( از آنندراج و گنجینه گنجوی ص 128 ).
همان کهبد که ناپیداست در کوه به پرواز قناعت رست از انبوه.
نظامی.
|| دهقان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).کهبد. [ ک َ ب َ / ب ُ / ک ُ ب َ / ب ُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارد چون خازن و قابض. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 112 ) . خزینه دار را گویند، و در بعضی از فرهنگها به معنی صراف مرقوم است که آن را به تازی ناقد گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). خزینه دار بود، یا آنکه سیم و زر پادشاه به او سپارند و او به خزینه سپارد. ( صحاح الفرس ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . به معنی تحصیل دار و خزینه دار و صراف هم هست و عربان ناقد خوانند. ( برهان ). و به معنی صراف و خزینه دار و باردهنده نیز می آید که ناقد و خازن و حاجب گویند. ( آنندراج ) :
همی گفت کاین رسم کهبد نهاد
از این دل بگردان که بس بد نهاد.
ابوشکور ( از لغت فرس 112 ).
نباید همی کاین درم خورده شدرد و موبد و کهبد آزرده شد.
فردوسی.
مرا ز کهبد زشت است غبن بسیاری رها مکن سر او تا بود سلامت تو
ز تو همی بستاند به ما همی ندهد
محال باشد سیم او برد ملامت تو.
منجیک ( از لغت فرس چ اقبال ص 122 ).
چه نیکو گفت خسرو کهبدان راز دوزخ آفرید ایزد بدان را
از آن گوهر که شان آورد زآغاز
به پایان هم بدان گوهر برد باز.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - خداوند کوه . ۲ - آنکه مجاور کوه است کوه نشین . ۳ - زاهد کوه نشین . توضیح این کلمه را با گهبد نباید خلط کرد .
آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارد چون خازن و قابض ٠ خزینه دار را گویند و در بعضی از فرهنگها بمعنی صراف مرقوم است که آنرا به تازی ناقد گویند ٠
فرهنگ معین
(کُ بُ ) (ص . ) زاهد، گوشه نشین ، عابد.
فرهنگ عمید
۲. کوه نشین.
۳. پارسایی که در کوه خانه گرفته و در آنجا عبادت می کند.
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹




زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹




کَهبُد= مرتاض و راهب
کُهبُد= کوه نشین
کُهبُد= کوه نشین
کوه نشین