کریص
لغت نامه دهخدا
کریص. [ ک َ ] ( ع مص ) کرص. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). با خرما آمیختن پنیر را. ( منتهی الارب ). || کوفتن. کرصه ؛کوفت پنیر را. ( از منتهی الارب ). رجوع به کرص شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید