زن چو این بشنیده شد خاموش بود
کفشگر کانا و مردی لوش بود.
رودکی.
اگر چه گو سروبالا بودجوانی کند پیر کانا بود.
فردوسی.
که پیر فریبنده کانا بوداگر چند پیروز و دانا بود.
فردوسی.
چو مهر مهر او خواند شود کانا چو فرزانه چو کان کین او کاود شود فرزانه چون کانا.
قطران.
نبینی بر گه شاهی مگر غدار بی باکی نیابی بر سر منبر مگر زراق کانایی.
ناصرخسرو.
ره دین گرد هر که دانا بودبه دهر آن گراید که کانا بود.
اسدی.
مرترا خصم دشمن دانابهتر از دوستان همه کانا.
سنایی.
نه دمنه چون اسد نه درمنه چو سنبله ست هر چند نام بیهده کانا برافکند.
خاقانی.
|| ( اِ ) چوب بن خوشه انگورو خرما را نیز گویند. || پاره ای از خوشه ٔانگور و خرما را گفته اند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).کانا. ( اِخ ) او نخستین کسی است که در بخارا سکه زد:... پادشاهی بود نام او«کانا» بخارا خدات و او سی سال بخارا را پادشاه بودو در بخارا بازارگانی به کرباس و گندم بود وی را آگاه کردند که در دیارهای دیگر سیم زده اند و او فرمان داد تا در بخارا سکه زدند از سیم ناب و بر آن صورت وی را با تاج نقش کردند. ( تاریخ بخارا صص 34 - 36 ).
کانا. ( اِخ ) شهری است در ناحیه داهومی واقع در خلیج گینه بین نیجریه و توگو نزدیک آبومی شهر مقدس قدیمی که مقبره شاهان در آنجا بوده است و امروز بصورت ویرانه است.