لغت نامه دهخدا
کاما. ( اِخ ) الهه عشق در میتولوژی هند.
کاما. ( اِخ ) شعبه ای است از ولگا 12800 گز طول دارد و قابل کشتیرانی است.
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
کاما (جنگ افزار). کاما ( به ژاپنی: 鎌 ) ( به هیراگانا: かま ) ( که گاهی آنرا کای یا کای دوگانه نیز می نامند. از کامایی که تیغه های کند داشته باشد برای تمرین کاتا استفاده می کنند و آنرا کاتا کای می نامند. ) ابزار کشاورزی سنتی ژاپن و فیلیپین است که از آن به عنوان جنگ افزار نیز استفاده می کنند. کاما در برخی از هنرهای رزمی چینی و کاراته و سیلات بکار گرفته می شود.
پیش از تبدیل به جنگ افزار، از کاما در کشاورزی برای برداشت غلاتی همچون برنج استفاده می شده است. می توان شکل های گوناگونی از آن را در جنوب شرق آسیا و به ویژه در هنرهای رزمی از اندونزی تا فیلیپین دید[ ۱] . از آن به طور محدود در برخی هنرهای رزمی چینی هم استفاده می شود. از همین مناطق بوده است که این جنگ افزار به اوکیناوا راه یافته و در کاراته به کار گرفته شده است.
کاما را می توان تکی یا دوتایی به کار گرفت. از لبه و نوک تیغه کاما می توان استفاده کرد و در کاتاهای اوکیناوایی می توان از آنها برای دفاع، گیر انداختن و خلع سلاح حریف استفاده کرد. در محلی که تیغه به دسته متصل می شود یک برآمدگی وجود دارد که از آن در گیر انداختن چوب حریف استفاده می شود؛ اما در کامایی که از آن به عنوان داس کشاورزی استفاده می شود این برآمدگی وجود ندارد. معمولاً تیغه آنرا بسیار تیز می کنند که می تواند به سادگی باعث آسیب رسیدن به تمرین کننده تازه کار شود. تیزی تیغه آن نه تنها برای آسیب رساندن به حریف بلکه برای ترساندن حریف هم هست.
در گذشته کاربرد این جنگ افزار در کاتا بسیار بوده اما در کاتاهای امروزی آن، حرکات دست را بیشتر از کاما انجام می دهند و همان حرکات اندک کاما نیز بیشتر چرخاندن های استادانه آن است که با کاتاهای کامای اوکیناوایی تفاوت های زیادی دارد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفپیش از تبدیل به جنگ افزار، از کاما در کشاورزی برای برداشت غلاتی همچون برنج استفاده می شده است. می توان شکل های گوناگونی از آن را در جنوب شرق آسیا و به ویژه در هنرهای رزمی از اندونزی تا فیلیپین دید[ ۱] . از آن به طور محدود در برخی هنرهای رزمی چینی هم استفاده می شود. از همین مناطق بوده است که این جنگ افزار به اوکیناوا راه یافته و در کاراته به کار گرفته شده است.
کاما را می توان تکی یا دوتایی به کار گرفت. از لبه و نوک تیغه کاما می توان استفاده کرد و در کاتاهای اوکیناوایی می توان از آنها برای دفاع، گیر انداختن و خلع سلاح حریف استفاده کرد. در محلی که تیغه به دسته متصل می شود یک برآمدگی وجود دارد که از آن در گیر انداختن چوب حریف استفاده می شود؛ اما در کامایی که از آن به عنوان داس کشاورزی استفاده می شود این برآمدگی وجود ندارد. معمولاً تیغه آنرا بسیار تیز می کنند که می تواند به سادگی باعث آسیب رسیدن به تمرین کننده تازه کار شود. تیزی تیغه آن نه تنها برای آسیب رساندن به حریف بلکه برای ترساندن حریف هم هست.
در گذشته کاربرد این جنگ افزار در کاتا بسیار بوده اما در کاتاهای امروزی آن، حرکات دست را بیشتر از کاما انجام می دهند و همان حرکات اندک کاما نیز بیشتر چرخاندن های استادانه آن است که با کاتاهای کامای اوکیناوایی تفاوت های زیادی دارد.

wiki: کاما (جنگ افزار)
دانشنامه آزاد فارسی
کاما (Kama)
رودی در غرب فدراسیون روسیه، مهم ترین ریزابۀ ولگا، به طول ۱,۸۰۵ کیلومتر. حوضۀ آن ۵۰۷هزار کیلومتر مربع وسعت دارد. از شمال جمهوری اودمورت سرچشمه می گیرد، در ابتدا به سمت شمال و سپس در جهت جنوب از میان پِرم جریان می یابد و سرانجام پایین قازان به ولگا می پیوندد. ریزابه های آن عبارت اند از ویشرا، چوسووایا، بلایا، و ویاتکا. سدهای برقآبی وتکینسک، کاما، و نیژنی کامسک (کامای سفلا) نزدیک این رود قرار دارند. ۹۶۶ کیلومتر از رود کاما، به استثنای نوامبر تا آوریل که رود یخ بسته، تا کرچفسکی قابل کشتی رانی است. این رود عامل مهمی در شبکۀ آبراه های درون بومی فدراسیون روسیه به شمار می رود.
رودی در غرب فدراسیون روسیه، مهم ترین ریزابۀ ولگا، به طول ۱,۸۰۵ کیلومتر. حوضۀ آن ۵۰۷هزار کیلومتر مربع وسعت دارد. از شمال جمهوری اودمورت سرچشمه می گیرد، در ابتدا به سمت شمال و سپس در جهت جنوب از میان پِرم جریان می یابد و سرانجام پایین قازان به ولگا می پیوندد. ریزابه های آن عبارت اند از ویشرا، چوسووایا، بلایا، و ویاتکا. سدهای برقآبی وتکینسک، کاما، و نیژنی کامسک (کامای سفلا) نزدیک این رود قرار دارند. ۹۶۶ کیلومتر از رود کاما، به استثنای نوامبر تا آوریل که رود یخ بسته، تا کرچفسکی قابل کشتی رانی است. این رود عامل مهمی در شبکۀ آبراه های درون بومی فدراسیون روسیه به شمار می رود.
wikijoo: کاما
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
( کام، کُم، شِکَم، کمک، کُمُد، کامل، کامِلا، کامران، کامِرون، کماتسو، رنگین کمان، کمین، کمند، کمبر کستر، کمیسیون، کمیسر، کمیته، کمیز، کمپ، کمپینگ، کمپانی، کمباین، کُمب، کمپوت، کمپوست، کامپوزیت، کامپیوتر، کمبریج، کمبوجیه، کامبوج، کمونیست، کامیون، کمیت، کمبود، خُم، خمره )
... [مشاهده متن کامل]
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان کُمْ کام و شکم و مکان و کمک در همه این کلمات که ذکر شده است دقت بفرمایید. تا پی به یک زبان مشترک در تمدن بشری ببرید. نتیجه توضیحات در انتهای متن )
کمباین combine ؛ مجموعه ا ی مشترک و متحد و مرکب از ماشین آلات در یک مکان از ترکیب دستگاههای مختلف در کنار هم در یک ماشین برای انجام یک کار مشترک با کمک همدیگر.
کامیون؛ این کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی کام و یون می باشد. مفهوم کلمه ی کام در کلمه ی کامیون اشاره به یک فضای مکان دار با قابلیت باز و بسته شدن را دارد و کلمه یون یک مقوله و یک فضای میان دار با قابلیت یونیزه شدن را در عالم واقع در ذهن تداعی می کند. به کیسه پارچه هایی که در میان آن مواد خوراکی در آن به هم جمع می شود همیان گفته می شود. در علم فیزیک نیز به فضای اطراف هسته که الکترون ها در آن فضا در حال چرخش می باشند نیز یون گفته می شود. اصطلاح یونیزه شدن در باتری ها نیز به حالتی گفته می شود الکترون ها در یک فضایی تجمیع می شوند جهت ایجاد پتانسیل انرژی برای شارش الکترون ها.
کمد؛ قفسه و مکانی محدود و دارای کمیت یا گنجه ای دارای کشو یا فضاهی به هم پیوسته و کوچک که در فضای درون آن رخت و لباس و اشیاء و پرونده های اداری و دیگر چیزها در آن گنجانده می شود.
کوما؛ وحدت، اتحاد، اشتراک، همگرایی در یک مکان
کُمون؛ متحد، واحد. همش، همگرایی، شراکت و کمک رسانی به هم در یک مکان
کمبر، کستر؛ در رشته ی مکانیک خودرو در تنظیم لاستیک ها زمانی که لاستیک ها در حالت عمود به جاده در دو نقطه بالا و پایین لاستیک به سمت هم تمایل پیدا کنند جهت تنظیم و پایداری بهتر خودرو بر روی جاده به این حالت کمبر گویند.
کستر نیز نقطه مقابل مفهوم کمبر به گسترش و واگرایی سر و ته لاستیک ها در راستای افق جاده می گویند. بدین صورت که کمب به مفهوم همگرایی و کست به مفهوم واگرایی در این دو کلمه مفهوم می رساند.
این اصطلاح کمب و کست در آینه های مقعر و محدب یا کاو و کوژ که باعث همگرایی و واگرایی پرتوهای نور که باعث ایجاد تصاویر کوچک و بزرگ در آینه ها می شود نیز صدق می کند.
کومان؛ اصطلاح میتی کومان در برنامه کودک تلویزیون ایران اصطلاح نام آشنایی است. به مفهوم حاکم و فرمانده و مدیر متحد کننده ی افراد در یک مکان
کمین؛ مخفی شدن، پنهان شدن در یک مکان، یا در کُم قرار گرفتن جهت ایجاد استتار برای انجام یک کار پنهانی
کامنت coment؛ نظر دادن، تحت عنوان کلام و کلماتی که از کام و از یک مکان تحت عنوان دهان صادر می شود.
بیا come on ؛ بیا، تحت عنوان در یک مکان به هم پیوستن و به هم رسیدن.
کماندو commando؛ گروهی متحد از سربازان رزمی کار تحت یک فرماندهی واحد که تعلیمات خاصی فراگیرند و در رزم ها و جنگ ها و حمله های ناگهانی تحت یک فرمان واحد خدمات مهمی انجام دهند.
کُمَند command ؛ فرمان و حکم جهت انسجام بخشی و ایجاد اتحاد برای یک سیستم و مجموعه
فرمانده commander؛ فرمانده و حاکم و متحد کننده و انسجام دهنده ی یک مجموعه و سیستم
کومانچی؛ اتحاد قبایل سرخپوست در یک مکان و منطقه و سرزمین. کلمه کرمانج در ایران نیز احتمالا منشعب از همین مفهوم باشد.
کماتسو؛ شرکت صنایع سنگین ژاپنی چندملیتی است، متحد در یک مکان که به عنوان یکی از بزرگ ترین سازندگان بولدوزر، بیل مکانیکی و لودر در جهان شناخته می شود.
کمیته؛ کمیسیون، مجمع، انجمن، و کارگروهی که کاری را به صورت تیمی در یک مکان انجام می دهند. به سرگروه کمیته کمیسر گفته می شود. جلساتی که در کمیته تشکیل می شود کمیسیون گفته می شود.
کمیسیون Commission ، این کلمه که به هئیت، کمیته و انجمن ترجمه و برگردان شده است به مجموعه ای از افراد که در یک مکان به نام کمیته به گرد هم جمع شده باشند برای انجام یک کار مشترک و تیمی و گروهی گفته می شود.
کمیسر Commissioner ، رئیس و شخص هماهنگ کننده و ایجاد کننده ی اتحاد برای افرادی که به گرد هم آمده اند جهت انجام یک کار گروهی در یک مکان.
کمیز؛ نام روستایی در اطراف سبزوار، به مفهوم افراد متحد و کمک رسان به همدیگر که به گرد هم آمده باشند در یک مکان.
کامران؛ راننده یا ایجاد کننده رونق در یک مکان و مجموعه به هم پیوسته و متحد. اصطلاحاً به پادشاه و حاکم و مدیر یک مجموعه و مجتمع اطلاق می شود.
کامِرون؛ مکان و سرزمین یا مجموعه و مجتمع به رونق افتاده
کمونیست؛ طرفدار مرام اشتراکی و همگرایی و کمک رسانی به یکدیگر در یک مکان یا اقلیم و سرزمین.
کمپ camp مجموعه ی رفاهی مشترک در یک مکان با ترکیبی از امکانات مختلف در یک اردوگاه جهت استراحت. مثل رستوران، هتل، استخر، فضای سبز، سالن ورزشی، سینما و غیره
کمبوجیه Cambodia نام شخص یکپارچه کننده و متحد کننده ی سرزمین ها. شخصی که حاکمان سرزمین های مختلف را با هم در یک مجموعه ترکیب و جهت اداره مشارکت می دهد جهت ایجاد یک اتحادیه برای ایجاد امنیت رشد اقتصادی و غیره. کلمه بوجیه نیز در انتهای این کلمه منشعب از کلمه ی بودجه می باشد. که شخصی تحت عنوان کمبودجیه با دریافت باج و خراج عمل مدیریت و تعیین بودجه را برای آن سرزمین انجام می داده است.
کامبوج Cambodia ترکیب سرزمین های مشترک و قبایل به هم متحد شده و تحت مدیریت با عمل بودجه گذاری برای آن سرزمین
کمبریج Cambridge مجموعه ای از ترکیب دانشگاه ها و رشته های علمی مختلف در یک مکان جهت آموزش و تحقیقات تیمی و گروهی مشترک.
کمب شانه Comb ؛ ترکیب، اشتراک و اتحاد ساقه های چوبی یا هر جنس دیگر در کنار هم.
مبارزه combat . ایجاد سپردفاعی با ترکیب سر و دو دست و پاها در مبارزه برای جلوگیری از ضربه در ورزش های رزمی.
مشترک common ؛ به هم پیوستن. این کلمه هم خودش گویای تعریف خودش بر اساس کلمه کام می باشد.
ارتباط communication ؛ این کلمه که تحت عنوان ارتباط ترجمه و به زبان فارسی برگردان شده است از اون جهت می باشد که مقوله ی ارتباط به خاطر ترکیب شدن و به هم رسیدن افراد در یک مکان یا مجموعه با کلامی که از اعضای موجود در کام انسان است شکل می گیرد.
کامپوزیت composite مجموعه ای از ترکیبات ریز و کوچک مختلف در متالوژی صنعت هنر معماری کشاورزی ریاضی و شیمی و غیره. کاه گل هم یک نوع کامپوزیت محسوب می شود.
عدد مرکب composite number
کمپوست Compost مجموعه ای مرکب از بقایای گیاهی پوسیده شده و بقایای حیوانی تجزیه شده. یا Combos به مفهوم ترکیبات. کُمبی ترکیبی combi، کمبو ترکیبی Combo
کمپوت Compote مخلوط. در زبان فرانسوی واژه کمپوت به معنای مخلوط است. ترکیب میوه های مختلف از یک یا چند نوع میوه در یک قوطی.
کمپانی Company. تشکیلاتی کُمپَکْت شده که از شراکت و ترکیب مجموعه های مختلف و کمک رسان به همدیگر جهت انجام یک کار گروهی و تیمی در تجارت و صنعت و غیره در یک مکان ایجاد و ترکیب شده است.
تعریف غیر انطباقی برای کلمه کمپانی، اتحادیه می باشد.
کامپیوتر Computer انجام عملیات محاسبات با ترکیب و تجمیع دستگاه های محاسبه کننده در یک مکان کُمْپَکت شده جهت تسریع در انجام فرآیند محاسبه. با دریافت و پردازش اطلاعات و داده ها. یا مجموعه ای متحد و ترکیب شده از دستگاه های مختلف جهت انجام محاسبات در یک مکان.
کامپکت compact مجموعه ای به هم پیوسته و به هم متصل و متراکم و فشرده شده در یک مکان. کلمه پکت نیز منشعب از پاکت و باک به مفهوم یک فضا و مکان مستقل و جدا شده می باشد به گونه ای که کلمه ی باکتری به مفهوم تک یاخته نیز منشعب از این کلمات می باشد.
کمپرس و کمپرسور؛ مجموعه ای از قطعات مرکب و مشترک در یک مکان جهت ایجاد و اعمال نیرو و ایجاد فشار یا مجموعه ی ایجاد فشار. کلمه ی پِرِس در این کانسپت کلامی نیز به مفهوم نیرو قبلاً خدمت علاقه مندان به این مباحث توضیح داده است. پِرِس منشعب از مفهوم پارس پرسش پرستار و. . .
رنگین کمان؛ ترکیب و انتشار نورهای رنگارنگ و مستقل در یک مکان و در یک کمان
کامل complete، این کلمه هم بر مبنای کلمه کام گویاترین مفهوم را می رساند. مجموعه ای مشترک و ترکیب شده و به هم پیوسته و تکمیل شده در یک مکان.
( کمپ کمپینگ کمپانی کمک کمباین کمب کمپوت کمپوست کامپوزیت کامپیوتر کمبریج کمبوجیه کامبوج )
ریشه ی تمام این کلمات از کلمه ی کام و کُم منشعب گردیده است. کام در زبان فارسی امروزی مجموعه ای از ترکیب اعضای مختلف و در ارتباط و کمک رسان به یکدیگر در دهان می باشد مثل لب دندان زبان حلق و سقف دهان جهت ایجاد کلمات و انجام عمل تغذیه.
کُم کام شکم ؛ در مناطق جنوبی کشور ما برای کلمه شکم از کلمه ی کُم استفاده می کنند کُم و شکم به مفهوم ترکیب و اتحاد و اعضای به هم پیوسته ی امعاء و احشاء داخل یک مکان به نام شکم که باهم در یک مجموعه، مشغول انجام عملیات گوارش هستند.
اگر هم از زاویه ی رفتار و ذات حروف در قوانین نگارش و فلسفه پیدایش کلمات و آوایی که از محل صدورشان ایجاد می شود به کلمه کُم و کام نگاه کنیم آوای حرف ( ک ) از اتحاد و به هم پیوستگی مرکز زبان و مرکز سقف دهان ایجاد می شود و حرف ( م ) هنگام تلفظ از اتحاد و همبستگی هر دو لب یک آوای به هم آمده را نمایان می کند به طوری که زنجیر شدن این دو حرف ایجاد شده به همدیگر، این تصویر را در ذهن برای ما و در عالم واقع ایجاد می کند که اشاره به یک پدیده ی مرکب و به هم پیوسته از اتحاد اجزاء مختلف و دارای یک مرکزیت با اتحاد اعضا و اجزاء جهت انجام یک کار تیمی و گروهی را در یک مکان دارد
تفاوت کام و کُم در دو جایگاه متفاوت در وجود ما انسانها هم به خاطر ذات حرف ( آ ) در میان کلمه کام هست به گونه ای که در حین تلفظ و آوای کلمه کام، نمایانگر باز و بسته شدن فضای دهان هست که مجموعه اعضای دهان در ارتباط باهم جهت انجام یک مقوله دارای ورودی و خروجی برای عمل تغذیه و مکالمه را انجام می دهند. ولی در کلمه ی کُم نگارش به گونه ای است که فقط از مُصَوّت ها استفاده کرده است و همین مسئله گویای انجام یک عمل گروهی و تیمی در یک فضای بسته در عالم واقع را اشاره دارد.
به طوری که وقتی حرف ( ش ) با ذات رفتاری که این حرف در عالم واقع دارد به کلمه ی کُم افزوده می شود یک مقوله ی دارای شارش و دارای یک جریان جهت ایجاد سیستم گوارش با یک ورودی و خروجی در یک مکان سیستماتیک را در ذهن در عالم واقع تداعی می کند.
اگر هم از زاویه قانون چرخش حروف در غالب و پاتیل کلمات و جوشش مفاهیم از دل لغات و قانون حروف معکوس به کلمه ی کُم نگاه کنیم در دو جهت دو مفهوم را برای ما در یک سیستم دارای مکان برای ما آشکار می کند. به این صورت که اگر کلمه ی کُم و شِکَم را در مرکز کار قرار دهیم دو مفهوم مُک و مکش و کُمْپ و کمپرس را در دو جهت ولی در یک سمت برای ایجاد جریان و اعمال نیرو به این جریان در این کلمه ایجاد می کند. به همین جهت هم این روند قوانین در این کلمه این مفهوم را به ما می رساند که کلمه ی کُم نمایانگر یک سیستم زنده و پویا دارای یک جریان ورودی و خروجی را به ما نشان می دهد.
( در یک تعریف ساده و موازی غیرانطباقی برای همه ی این کلمات اینطور می شود گفت؛ مجموعه ا ی ترکیب شده و مشترک و متحد و کمک رسان به همدیگر در ارتباط باهم در یک فضا تحت عنوان کام جهت انجام کاری مشخص برای ارائه یک محصول زیبا و با کیفیت چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی )
... [مشاهده متن کامل]
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان کُمْ کام و شکم و مکان و کمک در همه این کلمات که ذکر شده است دقت بفرمایید. تا پی به یک زبان مشترک در تمدن بشری ببرید. نتیجه توضیحات در انتهای متن )
کمباین combine ؛ مجموعه ا ی مشترک و متحد و مرکب از ماشین آلات در یک مکان از ترکیب دستگاههای مختلف در کنار هم در یک ماشین برای انجام یک کار مشترک با کمک همدیگر.
کامیون؛ این کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی کام و یون می باشد. مفهوم کلمه ی کام در کلمه ی کامیون اشاره به یک فضای مکان دار با قابلیت باز و بسته شدن را دارد و کلمه یون یک مقوله و یک فضای میان دار با قابلیت یونیزه شدن را در عالم واقع در ذهن تداعی می کند. به کیسه پارچه هایی که در میان آن مواد خوراکی در آن به هم جمع می شود همیان گفته می شود. در علم فیزیک نیز به فضای اطراف هسته که الکترون ها در آن فضا در حال چرخش می باشند نیز یون گفته می شود. اصطلاح یونیزه شدن در باتری ها نیز به حالتی گفته می شود الکترون ها در یک فضایی تجمیع می شوند جهت ایجاد پتانسیل انرژی برای شارش الکترون ها.
کمد؛ قفسه و مکانی محدود و دارای کمیت یا گنجه ای دارای کشو یا فضاهی به هم پیوسته و کوچک که در فضای درون آن رخت و لباس و اشیاء و پرونده های اداری و دیگر چیزها در آن گنجانده می شود.
کوما؛ وحدت، اتحاد، اشتراک، همگرایی در یک مکان
کُمون؛ متحد، واحد. همش، همگرایی، شراکت و کمک رسانی به هم در یک مکان
کمبر، کستر؛ در رشته ی مکانیک خودرو در تنظیم لاستیک ها زمانی که لاستیک ها در حالت عمود به جاده در دو نقطه بالا و پایین لاستیک به سمت هم تمایل پیدا کنند جهت تنظیم و پایداری بهتر خودرو بر روی جاده به این حالت کمبر گویند.
کستر نیز نقطه مقابل مفهوم کمبر به گسترش و واگرایی سر و ته لاستیک ها در راستای افق جاده می گویند. بدین صورت که کمب به مفهوم همگرایی و کست به مفهوم واگرایی در این دو کلمه مفهوم می رساند.
این اصطلاح کمب و کست در آینه های مقعر و محدب یا کاو و کوژ که باعث همگرایی و واگرایی پرتوهای نور که باعث ایجاد تصاویر کوچک و بزرگ در آینه ها می شود نیز صدق می کند.
کومان؛ اصطلاح میتی کومان در برنامه کودک تلویزیون ایران اصطلاح نام آشنایی است. به مفهوم حاکم و فرمانده و مدیر متحد کننده ی افراد در یک مکان
کمین؛ مخفی شدن، پنهان شدن در یک مکان، یا در کُم قرار گرفتن جهت ایجاد استتار برای انجام یک کار پنهانی
کامنت coment؛ نظر دادن، تحت عنوان کلام و کلماتی که از کام و از یک مکان تحت عنوان دهان صادر می شود.
بیا come on ؛ بیا، تحت عنوان در یک مکان به هم پیوستن و به هم رسیدن.
کماندو commando؛ گروهی متحد از سربازان رزمی کار تحت یک فرماندهی واحد که تعلیمات خاصی فراگیرند و در رزم ها و جنگ ها و حمله های ناگهانی تحت یک فرمان واحد خدمات مهمی انجام دهند.
کُمَند command ؛ فرمان و حکم جهت انسجام بخشی و ایجاد اتحاد برای یک سیستم و مجموعه
فرمانده commander؛ فرمانده و حاکم و متحد کننده و انسجام دهنده ی یک مجموعه و سیستم
کومانچی؛ اتحاد قبایل سرخپوست در یک مکان و منطقه و سرزمین. کلمه کرمانج در ایران نیز احتمالا منشعب از همین مفهوم باشد.
کماتسو؛ شرکت صنایع سنگین ژاپنی چندملیتی است، متحد در یک مکان که به عنوان یکی از بزرگ ترین سازندگان بولدوزر، بیل مکانیکی و لودر در جهان شناخته می شود.
کمیته؛ کمیسیون، مجمع، انجمن، و کارگروهی که کاری را به صورت تیمی در یک مکان انجام می دهند. به سرگروه کمیته کمیسر گفته می شود. جلساتی که در کمیته تشکیل می شود کمیسیون گفته می شود.
کمیسیون Commission ، این کلمه که به هئیت، کمیته و انجمن ترجمه و برگردان شده است به مجموعه ای از افراد که در یک مکان به نام کمیته به گرد هم جمع شده باشند برای انجام یک کار مشترک و تیمی و گروهی گفته می شود.
کمیسر Commissioner ، رئیس و شخص هماهنگ کننده و ایجاد کننده ی اتحاد برای افرادی که به گرد هم آمده اند جهت انجام یک کار گروهی در یک مکان.
کمیز؛ نام روستایی در اطراف سبزوار، به مفهوم افراد متحد و کمک رسان به همدیگر که به گرد هم آمده باشند در یک مکان.
کامران؛ راننده یا ایجاد کننده رونق در یک مکان و مجموعه به هم پیوسته و متحد. اصطلاحاً به پادشاه و حاکم و مدیر یک مجموعه و مجتمع اطلاق می شود.
کامِرون؛ مکان و سرزمین یا مجموعه و مجتمع به رونق افتاده
کمونیست؛ طرفدار مرام اشتراکی و همگرایی و کمک رسانی به یکدیگر در یک مکان یا اقلیم و سرزمین.
کمپ camp مجموعه ی رفاهی مشترک در یک مکان با ترکیبی از امکانات مختلف در یک اردوگاه جهت استراحت. مثل رستوران، هتل، استخر، فضای سبز، سالن ورزشی، سینما و غیره
کمبوجیه Cambodia نام شخص یکپارچه کننده و متحد کننده ی سرزمین ها. شخصی که حاکمان سرزمین های مختلف را با هم در یک مجموعه ترکیب و جهت اداره مشارکت می دهد جهت ایجاد یک اتحادیه برای ایجاد امنیت رشد اقتصادی و غیره. کلمه بوجیه نیز در انتهای این کلمه منشعب از کلمه ی بودجه می باشد. که شخصی تحت عنوان کمبودجیه با دریافت باج و خراج عمل مدیریت و تعیین بودجه را برای آن سرزمین انجام می داده است.
کامبوج Cambodia ترکیب سرزمین های مشترک و قبایل به هم متحد شده و تحت مدیریت با عمل بودجه گذاری برای آن سرزمین
کمبریج Cambridge مجموعه ای از ترکیب دانشگاه ها و رشته های علمی مختلف در یک مکان جهت آموزش و تحقیقات تیمی و گروهی مشترک.
کمب شانه Comb ؛ ترکیب، اشتراک و اتحاد ساقه های چوبی یا هر جنس دیگر در کنار هم.
مبارزه combat . ایجاد سپردفاعی با ترکیب سر و دو دست و پاها در مبارزه برای جلوگیری از ضربه در ورزش های رزمی.
مشترک common ؛ به هم پیوستن. این کلمه هم خودش گویای تعریف خودش بر اساس کلمه کام می باشد.
ارتباط communication ؛ این کلمه که تحت عنوان ارتباط ترجمه و به زبان فارسی برگردان شده است از اون جهت می باشد که مقوله ی ارتباط به خاطر ترکیب شدن و به هم رسیدن افراد در یک مکان یا مجموعه با کلامی که از اعضای موجود در کام انسان است شکل می گیرد.
کامپوزیت composite مجموعه ای از ترکیبات ریز و کوچک مختلف در متالوژی صنعت هنر معماری کشاورزی ریاضی و شیمی و غیره. کاه گل هم یک نوع کامپوزیت محسوب می شود.
عدد مرکب composite number
کمپوست Compost مجموعه ای مرکب از بقایای گیاهی پوسیده شده و بقایای حیوانی تجزیه شده. یا Combos به مفهوم ترکیبات. کُمبی ترکیبی combi، کمبو ترکیبی Combo
کمپوت Compote مخلوط. در زبان فرانسوی واژه کمپوت به معنای مخلوط است. ترکیب میوه های مختلف از یک یا چند نوع میوه در یک قوطی.
کمپانی Company. تشکیلاتی کُمپَکْت شده که از شراکت و ترکیب مجموعه های مختلف و کمک رسان به همدیگر جهت انجام یک کار گروهی و تیمی در تجارت و صنعت و غیره در یک مکان ایجاد و ترکیب شده است.
تعریف غیر انطباقی برای کلمه کمپانی، اتحادیه می باشد.
کامپیوتر Computer انجام عملیات محاسبات با ترکیب و تجمیع دستگاه های محاسبه کننده در یک مکان کُمْپَکت شده جهت تسریع در انجام فرآیند محاسبه. با دریافت و پردازش اطلاعات و داده ها. یا مجموعه ای متحد و ترکیب شده از دستگاه های مختلف جهت انجام محاسبات در یک مکان.
کامپکت compact مجموعه ای به هم پیوسته و به هم متصل و متراکم و فشرده شده در یک مکان. کلمه پکت نیز منشعب از پاکت و باک به مفهوم یک فضا و مکان مستقل و جدا شده می باشد به گونه ای که کلمه ی باکتری به مفهوم تک یاخته نیز منشعب از این کلمات می باشد.
کمپرس و کمپرسور؛ مجموعه ای از قطعات مرکب و مشترک در یک مکان جهت ایجاد و اعمال نیرو و ایجاد فشار یا مجموعه ی ایجاد فشار. کلمه ی پِرِس در این کانسپت کلامی نیز به مفهوم نیرو قبلاً خدمت علاقه مندان به این مباحث توضیح داده است. پِرِس منشعب از مفهوم پارس پرسش پرستار و. . .
رنگین کمان؛ ترکیب و انتشار نورهای رنگارنگ و مستقل در یک مکان و در یک کمان
کامل complete، این کلمه هم بر مبنای کلمه کام گویاترین مفهوم را می رساند. مجموعه ای مشترک و ترکیب شده و به هم پیوسته و تکمیل شده در یک مکان.
( کمپ کمپینگ کمپانی کمک کمباین کمب کمپوت کمپوست کامپوزیت کامپیوتر کمبریج کمبوجیه کامبوج )
ریشه ی تمام این کلمات از کلمه ی کام و کُم منشعب گردیده است. کام در زبان فارسی امروزی مجموعه ای از ترکیب اعضای مختلف و در ارتباط و کمک رسان به یکدیگر در دهان می باشد مثل لب دندان زبان حلق و سقف دهان جهت ایجاد کلمات و انجام عمل تغذیه.
کُم کام شکم ؛ در مناطق جنوبی کشور ما برای کلمه شکم از کلمه ی کُم استفاده می کنند کُم و شکم به مفهوم ترکیب و اتحاد و اعضای به هم پیوسته ی امعاء و احشاء داخل یک مکان به نام شکم که باهم در یک مجموعه، مشغول انجام عملیات گوارش هستند.
اگر هم از زاویه ی رفتار و ذات حروف در قوانین نگارش و فلسفه پیدایش کلمات و آوایی که از محل صدورشان ایجاد می شود به کلمه کُم و کام نگاه کنیم آوای حرف ( ک ) از اتحاد و به هم پیوستگی مرکز زبان و مرکز سقف دهان ایجاد می شود و حرف ( م ) هنگام تلفظ از اتحاد و همبستگی هر دو لب یک آوای به هم آمده را نمایان می کند به طوری که زنجیر شدن این دو حرف ایجاد شده به همدیگر، این تصویر را در ذهن برای ما و در عالم واقع ایجاد می کند که اشاره به یک پدیده ی مرکب و به هم پیوسته از اتحاد اجزاء مختلف و دارای یک مرکزیت با اتحاد اعضا و اجزاء جهت انجام یک کار تیمی و گروهی را در یک مکان دارد
تفاوت کام و کُم در دو جایگاه متفاوت در وجود ما انسانها هم به خاطر ذات حرف ( آ ) در میان کلمه کام هست به گونه ای که در حین تلفظ و آوای کلمه کام، نمایانگر باز و بسته شدن فضای دهان هست که مجموعه اعضای دهان در ارتباط باهم جهت انجام یک مقوله دارای ورودی و خروجی برای عمل تغذیه و مکالمه را انجام می دهند. ولی در کلمه ی کُم نگارش به گونه ای است که فقط از مُصَوّت ها استفاده کرده است و همین مسئله گویای انجام یک عمل گروهی و تیمی در یک فضای بسته در عالم واقع را اشاره دارد.
به طوری که وقتی حرف ( ش ) با ذات رفتاری که این حرف در عالم واقع دارد به کلمه ی کُم افزوده می شود یک مقوله ی دارای شارش و دارای یک جریان جهت ایجاد سیستم گوارش با یک ورودی و خروجی در یک مکان سیستماتیک را در ذهن در عالم واقع تداعی می کند.
اگر هم از زاویه قانون چرخش حروف در غالب و پاتیل کلمات و جوشش مفاهیم از دل لغات و قانون حروف معکوس به کلمه ی کُم نگاه کنیم در دو جهت دو مفهوم را برای ما در یک سیستم دارای مکان برای ما آشکار می کند. به این صورت که اگر کلمه ی کُم و شِکَم را در مرکز کار قرار دهیم دو مفهوم مُک و مکش و کُمْپ و کمپرس را در دو جهت ولی در یک سمت برای ایجاد جریان و اعمال نیرو به این جریان در این کلمه ایجاد می کند. به همین جهت هم این روند قوانین در این کلمه این مفهوم را به ما می رساند که کلمه ی کُم نمایانگر یک سیستم زنده و پویا دارای یک جریان ورودی و خروجی را به ما نشان می دهد.
( در یک تعریف ساده و موازی غیرانطباقی برای همه ی این کلمات اینطور می شود گفت؛ مجموعه ا ی ترکیب شده و مشترک و متحد و کمک رسان به همدیگر در ارتباط باهم در یک فضا تحت عنوان کام جهت انجام کاری مشخص برای ارائه یک محصول زیبا و با کیفیت چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی )
واژه واستا کاملا پارسی است بهترین به جای کا ما یونانی ویرگول فرانسوی این واژه یعنی واستا این واژه اوستایی بهترین واستا است.
منبع.
لغت نامه دهخدا
منبع.
لغت نامه دهخدا
ویرگول
ویرگول ( virgule ) از زبان فرانسه و کاما ( comma ) از زبان انگلیسی وارد زبان فارسی شده است. در زبان انگلیسی دُم این علامت به سمت پایین است؛ اما در زبان فارسی، شاید به خاطر اجتناب از اشتباه گرفتن آن با
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
حرف "و" ، دم آن رو به بالا قرار دارد. در زبان فارسی به این علامت، واوَک یا درنگ نما گفته می شود. ( برگرفته از سایت یوتایپ )
ویرگول.
برای یادسپاری بهتر ویرگول و کامافرض کنید، ویر مخفف ویراستار باشد اما ویرگول چیست؟
ویرگول یک واو وارونه است که ویراستار ها با آن نویسندگان را کاملا گول می زنند تا از آنها پول زیاد بگیرندیا اینکه ویراستار ها خوانندگان را از این که کاملا گول بخورند با این واو کوچولوی برعکس نجات می دهند. در این جا، کلمه ی "کاملا" تداعی کننده" کاما"نام دیگر ویرگول است.
... [مشاهده متن کامل]
برای یادسپاری بهتر ویرگول و کامافرض کنید، ویر مخفف ویراستار باشد اما ویرگول چیست؟
ویرگول یک واو وارونه است که ویراستار ها با آن نویسندگان را کاملا گول می زنند تا از آنها پول زیاد بگیرندیا اینکه ویراستار ها خوانندگان را از این که کاملا گول بخورند با این واو کوچولوی برعکس نجات می دهند. در این جا، کلمه ی "کاملا" تداعی کننده" کاما"نام دیگر ویرگول است.
... [مشاهده متن کامل]
به معنی ویرگول
توقف و شروع دوباره بدون از دست دادن توان می باشد
توقف و شروع دوباره بدون از دست دادن توان می باشد
بَندَک
ویرگول ، واوک ، واو کوچک.
کاربرهای ویرگول
1ـ برای جدا کردن عبارت های کوتاهی که روی هم یک جمله را می سازد. مانند: با آن همه هیاهو، بی اینکه چیزی بگوید، از خانه بیرون رفت.
2ـ جایی که واژه یا عبارتی برای توضیح، عطف بیان یا بدل، در میان جمله ی دیگری آورده شود. مانند: سپیده دم، زمانی که سیاهی تازه رخت بر بسته بود، ( توضیح سپیده دم ) به دنبال او رفتم.
... [مشاهده متن کامل]
3ـ برای جدا کردن واژه هایی که به یک کس یا چیز نسبت داده می شود. مانند: روز، شب، سرما، گرما، زشتی، زیبایی و . . . از ضروریات زندگی در این دنیاست.
4ـ برای جداسازی دو واژه که ممکن است خواننده آنها را با هم بخواند. مانند: پس، ( در نتیجه، سرانجام ) از آنها انتقام گرفت. اگر ویرگول از جمله برداشته شود، احتمال دارد خواننده چنین برداشت کند: «بعد از آنها انتقام گرفت. »
5 ـ برای جدا کردن اجزای نشانی کسی. مانند: پیمان رامتین، دانشجوی رشته ی فیزیک، کارشناس مسائل هسته ای، بازیگر سینما.
6ـ برای جدا کردن جمله ی معترضه ( جمله ای که اگر برداشته شود، آسیبی به معنی نمی زند. مانند: ذلک الکتاب، لاریب فیه، هدی للمتقین. اگر لاریب فیه برداشته شود، آسیبی به معنی آیه نمی رسد. )
7ـ برای جداسازی فعل های یک جمله. ( در این صورت ویرگول به معنی «و» یا «یا» خواهد بود ) مانند، باید دید، شنید، بررسی کرد و سپس خرید.
8 ـ برای جدا سازی دو اسم که اگر ویرگول نباشد، شاید اسم اولی به صورت اضافه به دومی خوانده شود. مانند: منظور از کتاب، تورات و انجیل است.
9ـ گاهی ویرگول به معنی «ولی، در عوض، برعکس» است. مانند: او با تو سخن گفت، تو گوش نکردی.
10ـ پس از گیومه ی جمله ی نقل قول که با نقطه یا علامت تعجب پایان نپذیرد. مانند: او به من گفت: «تو را فراموش نخواهم کرد»، و بی اینکه حرکتی از خود نشان دهد، از من دور شد.
11ـ پیش یا پس از علامت تعویق یا سه نقطه. مانند: همان مرد، . . . که مرا وادار کرد. ( در این جا سه نقطه جای نام آن مرد را گرفته ) همان مردی که . . . ، از من درخواست کرد. ( در این جا سه نقطه به جای صفت آن مرد آمده )
12ـ پیش از پرانتزی که در آن جمله ای توضیحی آمده، ویرگول گذاشته نمی شود؛ بلکه پس از پرانتز دوم می آید. مانند: وزیر ( که مردی خوش برخورد بود ) ، او را صدا زد.
13ـ پس از نام یا صفت کسی که به او خطاب می شود. مانند: آرش، تو همیشه انتقاد می کنی؛ ولی اگر این خطاب با «ای» مانند: ای دوست! یا الفی که در پایان اسم می آید، مانند: خداوندا! بیاید، پس از اسم، علامت تعجب گذاشته می شود. مانند: ای آرش!
14ـ اگر موضوع جمله های کوتاهی که با «و» «یا» «نه» جدا شده متفاوت باشد، پیش از آنها ویرگول می آید. مانند: ببر جهید، و پنجه هایش را به شیشه کوبید. برای نجات خود، یا مردن باید تصمیم گرفت. خود را چنان به دنیا وابسته نسازید که نه توان جدا شدن از آن را داشته باشید، نه توان بهره برداری از آن را.
15ـ در جایی که حروف ربط «و» «یا» «نه» تکرار شود، پیش از آنها ویرگول می آید. مانند: او ثروتمند بود، و زیبا، و مهربان. گاهی می توان روشنایی، یا سایه تاریک، یا شبهی از کوهستان را دید.
16ـ پیش از «و غیره»، «الخ» مانند: همه را از دم تیغ گذراند؛ کشاورز، و صنعتگر، و مرد، و غیره.
17ـ برای جدا سازی واژه هایی که با عدد همراه است. مانند: یک کار خوب، یک همسر وفادار، یک خانه ی بزرگ، و یک خودرو می تواند به زندگی آرامش دهد.
کاربرهای ویرگول
1ـ برای جدا کردن عبارت های کوتاهی که روی هم یک جمله را می سازد. مانند: با آن همه هیاهو، بی اینکه چیزی بگوید، از خانه بیرون رفت.
2ـ جایی که واژه یا عبارتی برای توضیح، عطف بیان یا بدل، در میان جمله ی دیگری آورده شود. مانند: سپیده دم، زمانی که سیاهی تازه رخت بر بسته بود، ( توضیح سپیده دم ) به دنبال او رفتم.
... [مشاهده متن کامل]
3ـ برای جدا کردن واژه هایی که به یک کس یا چیز نسبت داده می شود. مانند: روز، شب، سرما، گرما، زشتی، زیبایی و . . . از ضروریات زندگی در این دنیاست.
4ـ برای جداسازی دو واژه که ممکن است خواننده آنها را با هم بخواند. مانند: پس، ( در نتیجه، سرانجام ) از آنها انتقام گرفت. اگر ویرگول از جمله برداشته شود، احتمال دارد خواننده چنین برداشت کند: «بعد از آنها انتقام گرفت. »
5 ـ برای جدا کردن اجزای نشانی کسی. مانند: پیمان رامتین، دانشجوی رشته ی فیزیک، کارشناس مسائل هسته ای، بازیگر سینما.
6ـ برای جدا کردن جمله ی معترضه ( جمله ای که اگر برداشته شود، آسیبی به معنی نمی زند. مانند: ذلک الکتاب، لاریب فیه، هدی للمتقین. اگر لاریب فیه برداشته شود، آسیبی به معنی آیه نمی رسد. )
7ـ برای جداسازی فعل های یک جمله. ( در این صورت ویرگول به معنی «و» یا «یا» خواهد بود ) مانند، باید دید، شنید، بررسی کرد و سپس خرید.
8 ـ برای جدا سازی دو اسم که اگر ویرگول نباشد، شاید اسم اولی به صورت اضافه به دومی خوانده شود. مانند: منظور از کتاب، تورات و انجیل است.
9ـ گاهی ویرگول به معنی «ولی، در عوض، برعکس» است. مانند: او با تو سخن گفت، تو گوش نکردی.
10ـ پس از گیومه ی جمله ی نقل قول که با نقطه یا علامت تعجب پایان نپذیرد. مانند: او به من گفت: «تو را فراموش نخواهم کرد»، و بی اینکه حرکتی از خود نشان دهد، از من دور شد.
11ـ پیش یا پس از علامت تعویق یا سه نقطه. مانند: همان مرد، . . . که مرا وادار کرد. ( در این جا سه نقطه جای نام آن مرد را گرفته ) همان مردی که . . . ، از من درخواست کرد. ( در این جا سه نقطه به جای صفت آن مرد آمده )
12ـ پیش از پرانتزی که در آن جمله ای توضیحی آمده، ویرگول گذاشته نمی شود؛ بلکه پس از پرانتز دوم می آید. مانند: وزیر ( که مردی خوش برخورد بود ) ، او را صدا زد.
13ـ پس از نام یا صفت کسی که به او خطاب می شود. مانند: آرش، تو همیشه انتقاد می کنی؛ ولی اگر این خطاب با «ای» مانند: ای دوست! یا الفی که در پایان اسم می آید، مانند: خداوندا! بیاید، پس از اسم، علامت تعجب گذاشته می شود. مانند: ای آرش!
14ـ اگر موضوع جمله های کوتاهی که با «و» «یا» «نه» جدا شده متفاوت باشد، پیش از آنها ویرگول می آید. مانند: ببر جهید، و پنجه هایش را به شیشه کوبید. برای نجات خود، یا مردن باید تصمیم گرفت. خود را چنان به دنیا وابسته نسازید که نه توان جدا شدن از آن را داشته باشید، نه توان بهره برداری از آن را.
15ـ در جایی که حروف ربط «و» «یا» «نه» تکرار شود، پیش از آنها ویرگول می آید. مانند: او ثروتمند بود، و زیبا، و مهربان. گاهی می توان روشنایی، یا سایه تاریک، یا شبهی از کوهستان را دید.
16ـ پیش از «و غیره»، «الخ» مانند: همه را از دم تیغ گذراند؛ کشاورز، و صنعتگر، و مرد، و غیره.
17ـ برای جدا سازی واژه هایی که با عدد همراه است. مانند: یک کار خوب، یک همسر وفادار، یک خانه ی بزرگ، و یک خودرو می تواند به زندگی آرامش دهد.