کافر: بر وزن فاعل، واژه عربی که پس از یورش تازیان ( اعراب ) به ایرانیان ساخته شد!
.
پیش از آن گَبر واژه ایرانی بود و در هُزوارِش آرامی به معنی: مَرد یا پهلوان می شده است!
به مانند: واژه جَِبرائیل ( جبرئیل ) در عربی و گابریل در فرانسوی!
... [مشاهده متن کامل]
( ( در سُریانی معنی دیگر دارد: پاک کردن، زدودن و سِتُردن، پالایش
واژه انگلیسی cover هم از معنی سُریانی آن برداشت شده است! ) )
.
ولی تازیان گاهی برای ندید گرفتن ( انکار ) و کوچک شمردن ( پایین آوردن ) ایرانی ها به آن ها گَبر ( گَور، کُفر ) می گفتند و به معنی مردان بیرون از اسلام بود به مانند زرتشتی و مانوی یا دین پیش از اسلام!
.
معنی: پابرهنه، یک ( یه ) لاقبا، فقیر، دریوزه ( از واژه درویش واج گرفته است! ) ، گره گوری، آسمان جُل -
دَهری، بی دین و ایمان، زِندیق ( پیروان مانی! ) ، خداناباور ( خدانشناس )
.
چکامه ای ( شعری ) از عطار نیشابوری:
مسلمانان من آن گبرم که دین را خوار می دارم/
مسلمانم همی خوانند و من زُنّار می دارم
طریق صوفیان ورزم، ولیکن از صفا دورم/
صفا کی باشدم چون من سر خَمّار می دارم
ببستم خانِقه را، در میخانه بگشودم/
ز مِی من فخر می گیرم ز مسجد عار می دارم
چو یار اندر خرابات است من اندر کعبه چون باشم/
خراباتی صفت خود را ز بهر یار می دارم
به گرد کوی او هر شب بدان امید چون عطار/
مگر بنوازدم یاری خروش زار می دارم
ناسپاس:کافر؛
[کسی ویا کسانی که به جا نمی آورند. ]
در زبان لکی کافر همون کافر ولی در برخی حالت ها یعنی مظلوم
بی خدا ولی اکثر اوقات یعنی مظلوم میده ( کسی که صاحبی ندارد )
کافر:
کافر به کسی گویند که بر حقیقت خدا سرپوش می گذارد و بت را خالق خود و هستی می داند. کفر بر دو نوع است: ۱ ) کفر بر توحید؛ که همان کافران اند و در هر دو سرا در عذاب هستند.
۲ ) کفر بر نعمت؛ که در دنیا به سختی زندگی و عذاب می کشند ( فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ ) ، کسی که شکر نعمات خدا نمی کند و اهل کفران است او هم نوعی کافر است.
... [مشاهده متن کامل] کا فر
کا در زبان های باستانی به معنی خدا، روح بزرگ و فر یا پر به معنای بزرگ، والا، مقدس می باشد
کافر ینی خدا پرست که در ادیان ابراهیمی و چوس لامی آن را بد معنی کردند
بدین چاره دِه بند ِ بد را فروغ
که داند که این راست ست یا دروغ؟!
درود بر خسروپرویز بزرگ
جمع کافر
( کفرة ) کفرة. [ ک َ ف َ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کافر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( آنندراج ) . در جمع کافر بمعنی ناسپاس بیشتر به کار رود. ( از اقرب الموارد ) .
کفره. [ ک َ ف َ رَ / رِ ] ( از ع ، ص ، اِ ) مردمان کافر و ملحد و بیدین. ( ناظم الاطباء ) : لشکراسلام. . . گروهی انبوه از کفره فجره طاغیه باغیه را به دارالبوار فرستاده. ( سلجوقنامه ظهیری ص 26 ) . کفره فجره گرج طمع بر تملیک ولایت مستحکم کردند. ( جهانگشای جوینی ) . || مردمان ناسپاس. ( از ناظم الاطباء ) . و به هر دو معنی رجوع به ماده قبل شود.
... [مشاهده متن کامل] سلیم
گافر: بی آیین، گمراه، گمگشته از راه راست.
کافر به کسی گفته می شود که خدای یگانه راقبول ندارد . پس پیروان ادیان دیگر که به یگانگی خدا معتقدند مثل یهودیان مسیحیان وزرتشتیان کافر محسوب نمی شود . کفر وایمان افراد راقضاوت نکنید . شاید آن مسیحی که شما
... [مشاهده متن کامل] به علت مسلمان نبودن کافر می نامید نه تنها ارج وقربش بیشتر از ما باشد بلکه زودتر از ما به بهشت برود . کفر یعنی نداشتن توحید نه مسلمان نبودن . سایتهایی که به ادیان ابراهیمی وزرتشتیان محترم نسبت کفر می دهندمورد غضب خدا قرار می گیرند . از میان مسیحیان فقط یک فرقه به تثلیث اعتقاد دارند به جز آن فرقه بقیه نه مشرک محسوب می شوند نه کافر . ( کافر خدا راقبول ندارد . اما مسیحی یهودی زرتشتی به خدا معتقد هستند وبین آنها با کافران فاصله زیاد است )
برابر پارسی ان زندیک ( زندیق ) هست
واژه کافر
معادل ابجد 301
تعداد حروف 4
تلفظ [kāfa ( e ) r]
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی: کافِر، جمع: کافرون و کفَرَة و کفّار]
مختصات ( فَ ) [ ع . ] ( اِفا. )
منبع فرهنگ فارسی معین
ناگرویده
نمونه:
( آمیخته ) واژه های همتراز و درست �آتئیست� به پارسی، �ناگرویده�، �از دین برگشته� و �ناخستو� با آرش کسی ناهمتا ( ضد ) با کیش های خداپرستی و به عربی: �مُلحَد�، �مُرتَد� و �کافَر� ( ضدّ مومن ) است. این واژه برخلاف �بی خدا�، واژه ای با بار منفی اجتماعی و بویژه تاریخی است!
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/08/blog - post_129. html
کافر در اصل یعنی' پوشاننده ی حق و حقیقت'
که در برگیرنده ی تمامی معانی هستش
تاریک دین . ( ص مرکب ) گمراه . زشت پندار. کافر : ز شب بدخواه تو تاریک دین ترز ماه نو دلت باریک بین تر. نظامی .
اهل ضلال ؛ ملحد و کافر. ( ناظم الاطباء ) . گمراه. آنکه در ضلالت باشد.
کافر واژه کاملا عربی هستش که از کفر میاد و بر وزن فاعل هستش. یه چیز تابلوهه. کفر ، کافر ، کفار ، تکفیر اینم هم خانواده
infidel
کافر: ناباور ≠ باورمند: مؤمن
کاه پر یعنی یعنی ناچیز بسان پر کاه. یا اینکه روی کاه پریدن و کاه را پرستیدن. بهر حال اگر معیار سنجش، بت پرستی باشد، آیا پرستش بیت غیبی و آسمانی به مثابه صعود به قله جهالت و نزول به ژرفنای ظلمت نیست؟ آیا
... [مشاهده متن کامل] اگر یک باغبان در مقابل یک درخت زرد آلو که به خود و زن و فرزندان او میوه ارائه میدهد، سر فرود آرد و اورا سپاس گوید کافر است یا یک فردی که چیزی را نمی بیند و در مقابل یک دیوار به سمت و سوی آن چیز نامرئی می ایستد و خم و چم می شود و باخود چند جمله را پچ پچ میکند؟ مگر درخت زرد آلو جلوه و تجلی و ظهور آن چیز غیبی نیست ؟ چرا مراجع تقلید موئمنین دینی این همه از خدا بیزار و دور اند ؟ پرستش بطور فی نفسه یعنی به ذات خود پرستش است و هیچ فرقی نمیکند چه پرستش بت سنگی و زمینی و وقعی و عینی باشد و چه پرستش بت غیبی و خیالی و اوهامی. لذا اگر آن کفر محسوب شود، این هم کفر است و چه بسا کفری بسیار سنگین تر از آن. از طرف دیگر موئمنین دو نوع می باشند، یکی پیروان ادیان و دوستدار آیات و روایات و احادیث انبیاء و اولیاء و معصومین و نام های آنان و تفاسیر کلام آنان و دیگری دوستداران دانش و شناخت انسان و جهان و خداوند.
واژه ی کافر به معنی پوشاننده ی حقیقت و انکار کننده ی آن است اصل کافر از ستاک کپر گرفته شده بعد از ورود کپر به زبان عربی، عرب چون پ نداشته پ به ف بدل شده است و تبدیل به کفر شده است و عرب از کفر کافر را ساخته. واژه ی کافر با واژه های کف ، خفتان، کپک ، هبت ، کفش ، و با واژه ی عربی قبا که در اصل کپا بوده همریشه می باشد. کافر از زبان عربی وارد زبان های غربی شده و به cover بدل شد از این رو با واژه ی انگلیسی Cover و coverage پوشاننده همریشه می باشد .
... [مشاهده متن کامل]
( ( کافر از ماده کفر گرفته شده معنای لغوی کفر همان پوشاندن است ، کفر _ بی دینی _ نیز از همین معنای لغوی گرفته شده ، چون کفار حق را می پوشانند. ) ) ( تفسیر المیزان )
دکتر کزازی در ذیل واژه ی " خفتان" می نویسد : ( ( خفتان به معنی جامه ی جنگی است . چنان می نماید ریخت کهنتر آن کَفتان بوده است . بدین سان ستاک واژه کپ kap می تواند بود به معنی پوشاندن که پ درآن ، پیش از ت ، به ف دیگر شده است ، بدان گونه که درهَبت و هفت یا نَپت و نفت ، یا تَپتن و تفتن می بینیم . این ستاک را در واژه هایی چون کفش و کفره ( =کپره: لایه ای که بر ترشی و مربا و از این گونه بسته می شود ) نیز ریخت تازیکانه ی قب در " قبا " باز می توانیم یافت. ) )
( ( ز خاور دو لشکر به ایران کشید
بخفتان و خود اندرون ناپدید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 369. )
کافر یعنی کسی که ایمانش پوشیده باشد و کفر یعنی پوشش.
این واژه ریشه اش فارسی است و از کَپ گرفته شده و کپ به طور کل یعنی پوشش.
مثلا کَپَر نوعی چادر است که کوچ نشین ها از آن به عنوان سرپناه موقت استفاده می کنند که آنها را در سرما و گرما می پوشاند. یا کپن ( کفن ) که پوشش میّت است. بوشهری ها به جای گاز گرفتن می گویند کپ دادن که یعنی احاطه کردن و پوشانده شدن آن چیز گاز گرفته شده توسط دندان. حال که معنی کپ روشن شد اگر به واژه کپسول دقت کنیم و بگوئیم این واژه فارسی است بی راه نگفتیم چرا که کپ یعنی بستن، پوشش دادن، احاطه کردن و سول ( سوله ) یعنی مخزن یا محل ذخیره مثل ماسوله که تشکیل شده از واژه آرامی ماء که یعنی آب و سوله که یعنی محل ذخیره پس ماسوله یعنی محل ذخیره آب، بنابر این کپسول یعنی مخزن سربسته.
... [مشاهده متن کامل] کافر= کفر ورزنده و انکار کننده ی باوری خاص
بت پرست، بدکیش، بی ایمان، بی دین، زندیق، لامذهب، مرتد، مشرک، ملحد، منافق، ناسپاس
ﺷﺨﺺ ﻣﻨﻜﺮ ﺩﻳن، ﻓﺮﺩ ﺑﻲ ﺍﻳﻤﺎﻥ، ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ و شب. کافر ﺩﺭ ﺍﺻﻞ ﺍﺯ، ﻛﻔﺮ، ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻥ ﻭ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺳﺖ. ﺷﺨﺺ ﻣﻨﻜﺮ ﺩﻳﻦ، ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺣﻘﺎﻳﻖ ﻭ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻟﻬﻲ ﺭﺍ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ، ﻛﺎﻓﺮ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
... [مشاهده متن کامل] ﺑﻪ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ ﻭ ﺷﺐ، ﻛﺎﻓﺮ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﻫﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺯﻳﺮ ﺧﺎﻙ ﻣﻲ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ ﻭ ﺷﺐ همﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺮﺩﻩ ﻱ ﺳﻴﺎه پنهان کرده یا می ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ. ﻛﻔﺮﺍﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ.
ناسپاس ، خداناسپاس
سپاس از همه کوشندگان و پایندگان زبان پارسی رسا و بالنده
دوست ارجمندی که واژه دریکونت را بررسی و آنرا با داریک یا دریک ( darik ) ، یگان پول روزگار داریوش هخامنشی یکی دانسته اند ، باید گفت واژه دریک در اینجا از نام خود داریوش گرفته شده و به چم وابسته به داریوش است ولی دریکونت ( dirikvant ) از واژه دروچ و دروغ اوستایی گرفته شده و با پسوند ونت ، وند به چم دروغگرا و دروند است نه چیز دیگری ، این واژه در اوستایی که بیش از 3700 سال از پیدایی آن می گذرد نگاشته شده و پیش از روزگار ماد و پارس دیرینگی دارد.
... [مشاهده متن کامل] با پوزش در مورد واژه �����دریکونت یا دریکوند هم همین را بگویم که در کنایه و پوشیدگی در چم کافر است . . . . چم درست و فرهودین ان به کسانی که دریک و پول فروان داشته اند دریکوند گفته میشد. . . . . . که پیوندی یا کفر و کافری ندارد هر پولداری الزاما کافر نیست . . . . . شاید در کنایه بیشتر بندگان پول هم نامیده شوند. اما رویهمرفته یک چم کنایه ایی و زیر گفتاری است.
... [مشاهده متن کامل]
دریکوند در چم دارندگان دریک ( پول ارزشمند هخامنشیان است که بسیار هم مایه سربلندی و نشانگر رتبه بالای انسگانی انزمان بود.
برخی دوستان گفتند که عربی است ( کافر )
اما ما فرنود میکنیم که پارسی است و پیوندی با عرب ندارد.
واژه ���کافر ���ساخته شده از دو فردار و بخش که یا همان کاه . . . . . که از ریشه کاستن و کاهیدن است بن دستوری کاهیدن همان ���کاه یا کا . . یا کَه . . . میباشد. . . . . بخش دوم ان ���واژه شناخته شده ���فَر یا فَره . . . . است . . . . . پس با در هم شدن این دو فردار . . . . . لغت کافر ���در چم کسی که از فره خداوندی و ایزدی . . . ویر و سهم کمی برده است . . . . همین . . . . . در نظر داشته باشید چم واژه تنها و تنها از نظر پارسیان کهن همین بود . . . . و نه فردی که می بایست خونش را ریخت یا کشت. . . . . بدرود خرد فرمانروای روانتان
... [مشاهده متن کامل]
کوروش هو از شیراز ادینه 23اذرماه 2577
واژه " گبر و دریکونت " هر دو در اوستا ، پهلوی و پارسی به معنای کافر می باشند ، ولی بگونه ای روشن" دریکونت " به معنای دروغ گرا و کافر بکار می رود و امروزه نام خانوادگی برخی از مردم استان لرستان" دریکوند" است که به هیچ روی پسندیده نمی باشد.
کافر = ناسپاس در دوران کهن به افرادی که از پادشاه نافرمانی میکردن کافر کفته می شد
این واژه از ریشه ی گبر میاد و کاملا پارسی ست لطفا اطلاعات اشتباه رو به نمایش نذارید و این به معنای این بود که پارس ها که خود را گبر مینامیدند کافر بودند از نظر عرب ها. . . . . .
بی باور
این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی پهلوی آکدین ãkdin می باشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)