درب مذهب کافر عشق و صفا داشت،
سپس گمگشته جاده را سوی بر خدا داشت،
جان را سیاهچاله چشمان پروازش نگه داشت،
شکیبایی آورد و مرا هم درب کنعان کاشت،
ز این دیار خانه ام اشکی را دگر در بر ندارم،
... [مشاهده متن کامل]
ولیکن عشق خدای گشته درب این سخن همین مادرم،
چراغی تازه گشتم که مگردم بر همگان راز،
ستاره باران کرد این جاودان روح را دگرباری ز پرواز،
خیبر و نیزه کز خدا داده شهدا را،
برگ ها را ستین کرده ز اشک خون و پا،
کام ایشان گردد طلا بازا عشق و جفا را،
که مه گشوده این ساز زندانیان را ز پروا،
ای که زمان مالک بخواهد تو را درب پناه،
کز قصه بر میاید دگر راز تباهی و سیاه،
ای زمین چم مکن درب برنای ستایش،
آسمان را بگستر ز دریای فقط خواهش،
گویا فرق سر ز خون توانا گرد،
چم دورا جان را دگر هم ز خود درب پا برد،
این همین کار خدا کز قنچه کاشت و دانه داد،
افسون نماز ما را هم درب این پیراهن و جامه داد،
کز سخن نان داد و همان سپاسش هم بی کران،
چه شد که این جانم هم بگشت حراسی ز مومن و دیگران.
تکتم کمانی
از ک ف ر عربی می آید به معنی پوشاندن
کافر در سرشت به معنی انسان بی دین نیست
کافر یعنی پوشاننده و پنهان کار
حتی در عربی گاهی به کشاورز هم کافر می گویند چون پوشاننده دانه در زمین است.
در کنایه یعنی کسی که به خدا باورمند نیست.
... [مشاهده متن کامل]
برابر فارسیش میشه بی دین یا بی خدا و برابر فرنگیش میشه آتئیست ( آ منفی ساز تئوس که با دیو فارسی هم ارزه یعنی خدا و ایست هم گرا معنی میده )
گبر در فارسی واژه ای هست که به خاطر سنت نوشتاری "هزوارش" از آرامی به فارسی وارد شده و هم ارز کفر عربی است.
عربی و آرامی از یک خانواده اند. گبر هم آرامی و کفر عربی است و اینطور نیست که کفر از گبر فارسی ساخته شده باشه چون گبر اصلا فارسی نیست.
دانش زبان شناسی را با شبه علم های اینستاگرامی نیامیزید
بد منش. بد کنش. بدسگال. بدنهاد . بدآیین. بد بین. بدورز. بدهرز. هرزه.
آنگاه که بر پایهء دادگری تا آنجا که نزد همگان فرهنگ شود که با اینهمه
کافر و ناسپاس به شمار می روند چه تکایه وچه ز مایه در تکایه شناسی و زمایه شناسی در همایه شناسی .
... [مشاهده متن کامل]
چنین کسانی ویا کسی را ناسپاس و کافر گویند آنگاه که برای همگان فرهنگ شود.
gōr = گورخر ( فارسی نو N )
این "هالو" - "اهلوا" انگار در گورستان گورخرها خوابید وایزدان افسانه ها در مغزش یورش کردند!
ویادش دادن که کُفر از گور وام گرفته!
وتاریخ را برعکس خواند!
هیچ مستندی یا مدرک یا متن قبل از اسلام اینکه کفر از یه زبان دیگری وام گرفته باشد،
... [مشاهده متن کامل]
وکاملاً عربی هست. تمام.
فَمَهِّلِ الْکافِرینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً17
به
N
References
Notice
سراب
رای
برای
را
. . .
رجوع کنید.
کافر: بر وزن فاعل، واژه عربی که پس از یورش تازیان ( اعراب ) به ایرانیان ساخته شد!
.
پیش از آن گَبر واژه ایرانی بود و در هُزوارِش آرامی به معنی: مَرد یا پهلوان می شده است!
به مانند: واژه جَِبرائیل ( جبرئیل ) در عربی و گابریل در فرانسوی!
... [مشاهده متن کامل]
( ( در سُریانی معنی دیگر دارد: پاک کردن، زدودن و سِتُردن، پالایش
واژه انگلیسی cover هم از معنی سُریانی آن برداشت شده است! ) )
.
ولی تازیان گاهی برای ندید گرفتن ( انکار ) و کوچک شمردن ( پایین آوردن ) ایرانی ها به آن ها گَبر ( گَور، کُفر ) می گفتند و به معنی مردان بیرون از اسلام بود به مانند زرتشتی و مانوی یا دین پیش از اسلام!
.
معنی: پابرهنه، یک ( یه ) لاقبا، فقیر، دریوزه ( از واژه درویش واج گرفته است! ) ، گره گوری، آسمان جُل -
دَهری، بی دین و ایمان، زِندیق ( پیروان مانی! ) ، خداناباور ( خدانشناس )
.
چکامه ای ( شعری ) از عطار نیشابوری:
مسلمانان من آن گبرم که دین را خوار می دارم/
مسلمانم همی خوانند و من زُنّار می دارم
طریق صوفیان ورزم، ولیکن از صفا دورم/
صفا کی باشدم چون من سر خَمّار می دارم
ببستم خانِقه را، در میخانه بگشودم/
ز مِی من فخر می گیرم ز مسجد عار می دارم
چو یار اندر خرابات است من اندر کعبه چون باشم/
خراباتی صفت خود را ز بهر یار می دارم
به گرد کوی او هر شب بدان امید چون عطار/
مگر بنوازدم یاری خروش زار می دارم
ناسپاس:کافر؛
[کسی ویا کسانی که به جا نمی آورند. ]
در زبان لکی کافر همون کافر ولی در برخی حالت ها یعنی مظلوم
بی خدا ولی اکثر اوقات یعنی مظلوم میده ( کسی که صاحبی ندارد )
کافر:
کافر به کسی گویند که بر حقیقت خدا سرپوش می گذارد و بت را خالق خود و هستی می داند. کفر بر دو نوع است: ۱ ) کفر بر توحید؛ که همان کافران اند و در هر دو سرا در عذاب هستند.
۲ ) کفر بر نعمت؛ که در دنیا به سختی زندگی و عذاب می کشند ( فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ ) ، کسی که شکر نعمات خدا نمی کند و اهل کفران است او هم نوعی کافر است.
... [مشاهده متن کامل] کا فر
کا در زبان های باستانی به معنی خدا، روح بزرگ و فر یا پر به معنای بزرگ، والا، مقدس می باشد
کافر ینی خدا پرست که در ادیان ابراهیمی و چوس لامی آن را بد معنی کردند
بدین چاره دِه بند ِ بد را فروغ
که داند که این راست ست یا دروغ؟!
درود بر خسروپرویز بزرگ
جمع کافر
( کفرة ) کفرة. [ ک َ ف َ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کافر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( آنندراج ) . در جمع کافر بمعنی ناسپاس بیشتر به کار رود. ( از اقرب الموارد ) .
کفره. [ ک َ ف َ رَ / رِ ] ( از ع ، ص ، اِ ) مردمان کافر و ملحد و بیدین. ( ناظم الاطباء ) : لشکراسلام. . . گروهی انبوه از کفره فجره طاغیه باغیه را به دارالبوار فرستاده. ( سلجوقنامه ظهیری ص 26 ) . کفره فجره گرج طمع بر تملیک ولایت مستحکم کردند. ( جهانگشای جوینی ) . || مردمان ناسپاس. ( از ناظم الاطباء ) . و به هر دو معنی رجوع به ماده قبل شود.
... [مشاهده متن کامل] سلیم
گافر: بی آیین، گمراه، گمگشته از راه راست.
کافر به کسی گفته می شود که خدای یگانه راقبول ندارد . پس پیروان ادیان دیگر که به یگانگی خدا معتقدند مثل یهودیان مسیحیان وزرتشتیان کافر محسوب نمی شود . کفر وایمان افراد راقضاوت نکنید . شاید آن مسیحی که شما
... [مشاهده متن کامل] به علت مسلمان نبودن کافر می نامید نه تنها ارج وقربش بیشتر از ما باشد بلکه زودتر از ما به بهشت برود . کفر یعنی نداشتن توحید نه مسلمان نبودن . سایتهایی که به ادیان ابراهیمی وزرتشتیان محترم نسبت کفر می دهندمورد غضب خدا قرار می گیرند . از میان مسیحیان فقط یک فرقه به تثلیث اعتقاد دارند به جز آن فرقه بقیه نه مشرک محسوب می شوند نه کافر . ( کافر خدا راقبول ندارد . اما مسیحی یهودی زرتشتی به خدا معتقد هستند وبین آنها با کافران فاصله زیاد است )
برابر پارسی ان زندیک ( زندیق ) هست
واژه کافر
معادل ابجد 301
تعداد حروف 4
تلفظ [kāfa ( e ) r]
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی: کافِر، جمع: کافرون و کفَرَة و کفّار]
مختصات ( فَ ) [ ع . ] ( اِفا. )
منبع فرهنگ فارسی معین
ناگرویده
نمونه:
( آمیخته ) واژه های همتراز و درست �آتئیست� به پارسی، �ناگرویده�، �از دین برگشته� و �ناخستو� با آرش کسی ناهمتا ( ضد ) با کیش های خداپرستی و به عربی: �مُلحَد�، �مُرتَد� و �کافَر� ( ضدّ مومن ) است. این واژه برخلاف �بی خدا�، واژه ای با بار منفی اجتماعی و بویژه تاریخی است!
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/08/blog - post_129. html
کافر در اصل یعنی' پوشاننده ی حق و حقیقت'
که در برگیرنده ی تمامی معانی هستش
تاریک دین . ( ص مرکب ) گمراه . زشت پندار. کافر : ز شب بدخواه تو تاریک دین ترز ماه نو دلت باریک بین تر. نظامی .
اهل ضلال ؛ ملحد و کافر. ( ناظم الاطباء ) . گمراه. آنکه در ضلالت باشد.
کافر واژه کاملا عربی هستش که از کفر میاد و بر وزن فاعل هستش. یه چیز تابلوهه. کفر ، کافر ، کفار ، تکفیر اینم هم خانواده
infidel
کافر: ناباور ≠ باورمند: مؤمن
کاه پر یعنی یعنی ناچیز بسان پر کاه. یا اینکه روی کاه پریدن و کاه را پرستیدن. بهر حال اگر معیار سنجش، بت پرستی باشد، آیا پرستش بیت غیبی و آسمانی به مثابه صعود به قله جهالت و نزول به ژرفنای ظلمت نیست؟ آیا
... [مشاهده متن کامل] اگر یک باغبان در مقابل یک درخت زرد آلو که به خود و زن و فرزندان او میوه ارائه میدهد، سر فرود آرد و اورا سپاس گوید کافر است یا یک فردی که چیزی را نمی بیند و در مقابل یک دیوار به سمت و سوی آن چیز نامرئی می ایستد و خم و چم می شود و باخود چند جمله را پچ پچ میکند؟ مگر درخت زرد آلو جلوه و تجلی و ظهور آن چیز غیبی نیست ؟ چرا مراجع تقلید موئمنین دینی این همه از خدا بیزار و دور اند ؟ پرستش بطور فی نفسه یعنی به ذات خود پرستش است و هیچ فرقی نمیکند چه پرستش بت سنگی و زمینی و وقعی و عینی باشد و چه پرستش بت غیبی و خیالی و اوهامی. لذا اگر آن کفر محسوب شود، این هم کفر است و چه بسا کفری بسیار سنگین تر از آن. از طرف دیگر موئمنین دو نوع می باشند، یکی پیروان ادیان و دوستدار آیات و روایات و احادیث انبیاء و اولیاء و معصومین و نام های آنان و تفاسیر کلام آنان و دیگری دوستداران دانش و شناخت انسان و جهان و خداوند.
واژه ی کافر به معنی پوشاننده ی حقیقت و انکار کننده ی آن است اصل کافر از ستاک کپر گرفته شده بعد از ورود کپر به زبان عربی، عرب چون پ نداشته پ به ف بدل شده است و تبدیل به کفر شده است و عرب از کفر کافر را ساخته. واژه ی کافر با واژه های کف ، خفتان، کپک ، هبت ، کفش ، و با واژه ی عربی قبا که در اصل کپا بوده همریشه می باشد. کافر از زبان عربی وارد زبان های غربی شده و به cover بدل شد از این رو با واژه ی انگلیسی Cover و coverage پوشاننده همریشه می باشد .
... [مشاهده متن کامل]
( ( کافر از ماده کفر گرفته شده معنای لغوی کفر همان پوشاندن است ، کفر _ بی دینی _ نیز از همین معنای لغوی گرفته شده ، چون کفار حق را می پوشانند. ) ) ( تفسیر المیزان )
دکتر کزازی در ذیل واژه ی " خفتان" می نویسد : ( ( خفتان به معنی جامه ی جنگی است . چنان می نماید ریخت کهنتر آن کَفتان بوده است . بدین سان ستاک واژه کپ kap می تواند بود به معنی پوشاندن که پ درآن ، پیش از ت ، به ف دیگر شده است ، بدان گونه که درهَبت و هفت یا نَپت و نفت ، یا تَپتن و تفتن می بینیم . این ستاک را در واژه هایی چون کفش و کفره ( =کپره: لایه ای که بر ترشی و مربا و از این گونه بسته می شود ) نیز ریخت تازیکانه ی قب در " قبا " باز می توانیم یافت. ) )
( ( ز خاور دو لشکر به ایران کشید
بخفتان و خود اندرون ناپدید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 369. )
کافر یعنی کسی که ایمانش پوشیده باشد و کفر یعنی پوشش.
این واژه ریشه اش فارسی است و از کَپ گرفته شده و کپ به طور کل یعنی پوشش.
مثلا کَپَر نوعی چادر است که کوچ نشین ها از آن به عنوان سرپناه موقت استفاده می کنند که آنها را در سرما و گرما می پوشاند. یا کپن ( کفن ) که پوشش میّت است. بوشهری ها به جای گاز گرفتن می گویند کپ دادن که یعنی احاطه کردن و پوشانده شدن آن چیز گاز گرفته شده توسط دندان. حال که معنی کپ روشن شد اگر به واژه کپسول دقت کنیم و بگوئیم این واژه فارسی است بی راه نگفتیم چرا که کپ یعنی بستن، پوشش دادن، احاطه کردن و سول ( سوله ) یعنی مخزن یا محل ذخیره مثل ماسوله که تشکیل شده از واژه آرامی ماء که یعنی آب و سوله که یعنی محل ذخیره پس ماسوله یعنی محل ذخیره آب، بنابر این کپسول یعنی مخزن سربسته.
... [مشاهده متن کامل] کافر= کفر ورزنده و انکار کننده ی باوری خاص
بت پرست، بدکیش، بی ایمان، بی دین، زندیق، لامذهب، مرتد، مشرک، ملحد، منافق، ناسپاس
ﺷﺨﺺ ﻣﻨﻜﺮ ﺩﻳن، ﻓﺮﺩ ﺑﻲ ﺍﻳﻤﺎﻥ، ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ و شب. کافر ﺩﺭ ﺍﺻﻞ ﺍﺯ، ﻛﻔﺮ، ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻥ ﻭ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺳﺖ. ﺷﺨﺺ ﻣﻨﻜﺮ ﺩﻳﻦ، ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺣﻘﺎﻳﻖ ﻭ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻟﻬﻲ ﺭﺍ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ، ﻛﺎﻓﺮ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
... [مشاهده متن کامل] ﺑﻪ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ ﻭ ﺷﺐ، ﻛﺎﻓﺮ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﻫﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺯﻳﺮ ﺧﺎﻙ ﻣﻲ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ ﻭ ﺷﺐ همﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺮﺩﻩ ﻱ ﺳﻴﺎه پنهان کرده یا می ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ. ﻛﻔﺮﺍﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ.
ناسپاس ، خداناسپاس
سپاس از همه کوشندگان و پایندگان زبان پارسی رسا و بالنده
دوست ارجمندی که واژه دریکونت را بررسی و آنرا با داریک یا دریک ( darik ) ، یگان پول روزگار داریوش هخامنشی یکی دانسته اند ، باید گفت واژه دریک در اینجا از نام خود داریوش گرفته شده و به چم وابسته به داریوش است ولی دریکونت ( dirikvant ) از واژه دروچ و دروغ اوستایی گرفته شده و با پسوند ونت ، وند به چم دروغگرا و دروند است نه چیز دیگری ، این واژه در اوستایی که بیش از 3700 سال از پیدایی آن می گذرد نگاشته شده و پیش از روزگار ماد و پارس دیرینگی دارد.
... [مشاهده متن کامل] با پوزش در مورد واژه �����دریکونت یا دریکوند هم همین را بگویم که در کنایه و پوشیدگی در چم کافر است . . . . چم درست و فرهودین ان به کسانی که دریک و پول فروان داشته اند دریکوند گفته میشد. . . . . . که پیوندی یا کفر و کافری ندارد هر پولداری الزاما کافر نیست . . . . . شاید در کنایه بیشتر بندگان پول هم نامیده شوند. اما رویهمرفته یک چم کنایه ایی و زیر گفتاری است.
... [مشاهده متن کامل]
دریکوند در چم دارندگان دریک ( پول ارزشمند هخامنشیان است که بسیار هم مایه سربلندی و نشانگر رتبه بالای انسگانی انزمان بود.
برخی دوستان گفتند که عربی است ( کافر )
اما ما فرنود میکنیم که پارسی است و پیوندی با عرب ندارد.
واژه ���کافر ���ساخته شده از دو فردار و بخش که یا همان کاه . . . . . که از ریشه کاستن و کاهیدن است بن دستوری کاهیدن همان ���کاه یا کا . . یا کَه . . . میباشد. . . . . بخش دوم ان ���واژه شناخته شده ���فَر یا فَره . . . . است . . . . . پس با در هم شدن این دو فردار . . . . . لغت کافر ���در چم کسی که از فره خداوندی و ایزدی . . . ویر و سهم کمی برده است . . . . همین . . . . . در نظر داشته باشید چم واژه تنها و تنها از نظر پارسیان کهن همین بود . . . . و نه فردی که می بایست خونش را ریخت یا کشت. . . . . بدرود خرد فرمانروای روانتان
... [مشاهده متن کامل]
کوروش هو از شیراز ادینه 23اذرماه 2577
واژه " گبر و دریکونت " هر دو در اوستا ، پهلوی و پارسی به معنای کافر می باشند ، ولی بگونه ای روشن" دریکونت " به معنای دروغ گرا و کافر بکار می رود و امروزه نام خانوادگی برخی از مردم استان لرستان" دریکوند" است که به هیچ روی پسندیده نمی باشد.
کافر = ناسپاس در دوران کهن به افرادی که از پادشاه نافرمانی میکردن کافر کفته می شد
این واژه از ریشه ی گبر میاد و کاملا پارسی ست لطفا اطلاعات اشتباه رو به نمایش نذارید و این به معنای این بود که پارس ها که خود را گبر مینامیدند کافر بودند از نظر عرب ها. . . . . .
بی باور
این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی پهلوی آکدین ãkdin می باشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)