ژوپین
فرهنگ اسم ها
معنی: ژوبین
برچسب ها: اسم، اسم با ژ، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
ز پنهان بدان شاهزاده سوار
بینداخت ژوپین زهرآب دار
گذاره شداز خسروی جوشنش
به خون تر شد آن شهریاری تنش.
دقیقی.
همان تیز ژوپین زهرآبدارکه بر آهنین کوه آرد گذار.
دقیقی ( از شاهنامه ).
درفشیدن خشت و ژوپین ز گردچو آتش پس پرده لاجورد.
فردوسی.
کنون خوردنت زخم ژوپین بودتنت را کفن چنگ شاهین بود.
فردوسی.
ز توران بسیجیده آمد دمان به ژوپین گودرز بودش زمان.
فردوسی.
چو شیر ژیان اندرآمد بسربه ژوپین پولاد خسته جگر.
فردوسی.
بینداخت ژوپین به پیران رسیدزره در برش سربسر بردرید.
فردوسی.
بینداخت ژوپین بکردار تیربرآمد به بازوی سالار پیر.
فردوسی.
گرفته سپر پیش و ژوپین به دست به بالا نهاده سر از جای پست.
فردوسی.
به قلب اندرون شاه مکران بخست به ژوپین و زان خستگی هم نرست.
فردوسی.
درخشیدن تیغ و ژوپین و خشت تو گفتی زمین بر هوا لاله کشت.
فردوسی.
ز پیکان و از گرز و ژوپین و تیرزمین شد بکردار دریای قیر.
فردوسی.
دهید ار به گرز و به ژوپین دهیدسران را ز خون تاج بر سر نهید.
فردوسی.
به ژوپین و خنجر به گرز و کمان همی رزم جویند با بدگمان.
فردوسی.
چنان دان که او سنگ و آهن خوردهمان تیر و ژوپین بر او نگذرد.
فردوسی.
به نستیهن گرد و گلباد گفت که ژوپین وخنجر بباید نهفت.
فردوسی.
بفرمود تا تخت زرین نهندبه میدان پرخاش ژوپین نهند.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
ژوپین