چیزی

/Cizi/

معنی انگلیسی:
an, anything, none, summat

لغت نامه دهخدا

چیزی.( اِ ) ( مرکب از چیز + ی ) شی ٔ. || کمی. قدری. مقداری. و چون با عدد بکار رود مترادف با عدد مجهول «اند» افتد؛ یعنی مبلغ یا مقدار یا مقداری بیشتر : کوه قارن ناحیتی است که مر او را ده هزار و چیزی ده است. ( حدود العالم ). گفت دهاقین را سخنان حکمت باشد ما را از آن چیزی بگوی. ( تاریخ سیستان ).
- چیزی شدن ؛ عنوانی یافتن. موجودیت یافتن. اهمیت و اعتبار گرفتن :
هیچکس از پیش خود چیزی نشد
هیچ آهن خنجر تیزی نشد
هیچ حلوائی نشد استادکار
تا که شاگرد شکرریزی نشد.
؟

چیزی. ( اِخ ) رجوع به طایفه ملکشاهی شود.

فرهنگ فارسی

شیئی . یا کمی . قدری . مقداری .

دانشنامه عمومی

چیزی (ترانه). «چیزی» ( به انگلیسی: Something ) تک آهنگی از بیتلز است که در سال ۱۹۶۹ میلادی منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم ابی رود ( آلبوم ) قرار داشت.
عکس چیزی (ترانه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

شیی

مترادف ها

aught (اسم)
خیر، هر چیزی، چیزی، هیچ چیز، بهیچ وجه، صفر

nip (اسم)
دزدی، ذره، چیزی، چیز، گیره، نیش، زخم زبان، سرمازدگی، دردناک بودن، طعم تندوتیز

anything (ضمير)
هر چیز، هر چیزی، چیزی، هیچ چیز، هر کار، هیچ کار، ابدا، مه کار چیزی

something (ضمير)
چیزی، یک چیزی

something (قید)
چیزی، قدری، تا اندازه ای

anything (قید)
هیچ، چیزی، بر مقدار، بهیچ وجه

aught (قید)
هیچ، چیزی، ابدا

فارسی به عربی

شیء

پیشنهاد کاربران

بپرس