چیتگر

/Citgar/

لغت نامه دهخدا

چیتگر. [ گ َ ] ( ص مرکب ) ( مرکب از «چیت » + «گر» علامت صفت فاعلی ) چیت ساز. || آنکه چیت ها را رنگ کند :
به او یک قلم چیتگر یار نیست
اگر رشوه چیت قلمکار نیست.
طغرا ( آنندراج ).

چیتگر. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است جزء بخش کن شهرستان تهران. در هشت هزارگزی جنوب باختر کن بین دو جاده اسفالت تهران به کرج در جلگه واقع شده است و 146 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود محصولش صیفی و انار است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

چیتگر. [ گ َ ] ( اِخ )دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان قوچان. در 75هزارگزی باختر قوچان و 9 هزارگزی جنوب باختری شوسه قدیمی قوچان به شیروان واقع شده است و267 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری می شود. محصولش غلات ، انگور است. اهالی به کشاورزی و مالداری و قالیچه بافی اشتغال دارند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

دهیست از دهستان جعفر آباد فاروج بخش حوم. شهرستان قوچان .

پیشنهاد کاربران

بپرس